اینایی که میگین تو یه ساختمون بودن با خانواده شوهر کنسله

شوهرت با برادرش باهم دارن خونه میسازن؟؟ 

اگ جدا بود مسولیت شوهرش بیشتر میشد دیگ هی خیالش راحت بوده کنار خاتوادشه اونا هواشونو دارن و...

مث منی ۷سال اینطوری زندگی کردم خدازوشکر الان یکماهه راحت شدم

با اینکه تجربه نکردم ولی درکت میکنم

خوب کاری کردی

تحت هیچ شرایطی دیگه قبول نکن باز بری اونجا

چون احتمالا شوهرت باز شرایط اقتصادی رو بهونه کنه و بخواد راضیت کنه باز برین اونجا حتی قول و قرار بذاره برای مدت کم، باز قبول نکن، اومدی بیرون دیگه اصلا نرو اونجا دوباره

دختردایی من بدبخت شد، اولش گفتن یه سال میریم پیش خانوادم بعدا خودم واحد میگیرم الان 7 ساله پیش اوناست بچه هم نیاورد که اینا نمیذارن تربیتش کنم نه خونه گرفت نه زندگی کرد، الانم کل خونه رو دوربین گذاشتن نمیتونه تکون بخوره

حالا مادرشوهر یه چیز ولی جاری غیرقابل تحمله

خیلی سخته

خوبه جدا شدی 

منم ۷سال باهاشون بودم اصلا زندگی نداشتم الان خونه خودمم ب شوهرم گفتم انگار تازه دارم زندگی میکنم

آره خواستن ثواب کنن کباب کردن

شاید زندگی کردن تو طبقات جدا خیلی سخت به نظر نرسه مسئله جایی دارک میشه که خرج و خورد و خوراکتون با هم باشه اون موقع دیگه پدر آدم در میاد بلا نسبت 

یادمه یه بار برا یکی از فامیلمون تعریف کردم گفت ببین رفتنت تو اون خونه با خودته بیرون اومدنت با خداست

اگه بری اونجا شوهرت نه به فکر واحد جدا میفته نه خونه بزرگتر، قراره همونجا تا 10 15 سال شایدم بیشتر زندگی کنی و بسوزی و بسازی اگه میتونی قبول کن وگرنه شرط کن خونه ی جدا بگیره قبول نکرد بترسونش که تموم میکنی نامزدی رو 

واقعا هم جواب داد و شوهرم قبول کرد 

خوب من میرم خونه مادرم خواهرم دور میزنم ولی دوست دارم باهم بریم بیرون بچرخیم خرید بریم میگه خودت برو خرید هر چی میخواهی بخر ولی دوست دارم باهم بریم 

کاش اونموقع اطراف منم یه شخص  عاقلی بود همچین نصیحتی بهم میکرد چشمامو باز میکرد . 

دوروبر من هررررردختری بخاد لزدواج کنه بهش میگم طلا نخاه لباس نخاه اولین و آخرین شرطت خونه ی مستقل باشه. طبق تجربه ای ک دارم

خداروشکر

خونه خریدین یا اجاره کردین؟ 

خوب داری میگی زن خوب خیلی فرق داره من دارم خودمو میگم ک هر کی بیاد سرکت میکشه ک کی خونمه