ما داریم میریم سرخونه زندگیه خودمون،داریم وسایلمونو میچینیم.خب خانواده ی من خیییلی کم تو کارا بهمون کمک کردن.بعد خب من یسری کارارو دست تنها انجام دادم وقتی همسرم سرکاره.جریان تاپیک قبلیم رو بخونید تاحدودی متوجه میشید.همسرم ناراحته ازاینکه مامانم کمکم نداده و خودم تنها دارم پیش میرم .اخه من ازدواج دوممه و دوسه تا چیزارو از قبل داشتم و باید پاکشون میکردم که خودم انجام دادم و همسر ازاین ناراحت شده که وقتی خانوادت دوسه سال ازاینا استفاده کردن چرا الان کمکت ندادن تو شستنش یا پاک کردنش.تا اینکه روز جهیزیه بردن همسرم دوسه بار به مامانم حرف زد مثلا یبار جلو مامانم بم گفت کسی نبود یخچالو براتو بکشه جلو یعنی،یا سرماشین ظرفشویی هم مث اینکه ب مامانم یه حرفی زده که البته من نمیدونم حرفه کدومو قبول کنم همسرم میگه من اینجوری نگفتم .مامانم که البته قبلا هم پیش اومده یه حرفیو به نفع خودش میزنه گفت بم گفت تو که توهیچی همکاری نکردی.دم در ایستاده بودیم همونروز یدفه مامانم اومد با لحن دعوا به همسرم گفت تو دیگه بمن تیکه میندازی هی،بعدا زندگی خودتم میبینیم ببینم چقد تمیزه و بدم میاد ویسری حرفادیگه که من کلا هنگ کردم همسرمم هیچی نگفت.همسر رفت اونور مامانم شروع کرد بمن چیز گفتن و بابامم پشتیبانیش کرد و من رفتم بالا گریه کردم.حالا ازاونروز مامانم از یطرف بادکرده.همسرم ازاینور ناراحته و غر میزنه میگه مامانت دم در آبرومو برد وچون خودش همیشه همه جا طرفمو گرفته انتظارداشته منم برگردم اون لحظه طرفشو بگیرم البته من توشوک بودم.الان موندم بین این دوتا.شما بگید چجوری حل وفصلش کنم
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
من امروز زنگ زدم به آجیم گفتم که چرا مامان جلو بقیه با شوهرم اینجوری حرف زده،گفت خب به شوهرت بگو مامانم حساسه زود عصبانی میشه منم گفتم یعنی چی ،مگه دیوونس که زود عصبانی شه،یبار قبلا سرمیز موقع غذاخوردن درصورتیکه اونجا خودم بودم یدفه عصبانی شد برگشت با حالت داد بهش گفت بسه دیگه چقد حرف میزنید.من اونجا خیلی ناراحت شدم براشوهرم.گفتم چرا موقعیت رو نمیسنجه مگه همه بابا ومنن که اینجوری رفتارکنه باهاشون
واقعا خانواده بی فکری داری ،معمولا تو ازدواج دوم طرفین کوتاه میان ک دردسر نشه اینا بدتر آتیش بیار شدن ...ببخشید البته انقد رک گفتم ...یادت باشه الان اونا فامیل درجه یک حساب میشن و همسرت خانوادت ....وقتی کمک نمیکنن پس برای دخالت میان فقط ...
پدر زن و مادر زن خوب دامادو رام میکنه خانوادت بلد نیستتن چیجوری رفتار کنن دقیقا مثه مامان من اینقدر ازمامانم کینه گرفتم سره رفتاراش باشوهرم میگم اگه بدعالمم باشه توباید خوب باشی بخاطر دخترت که فردا ازشوهرش حرف نشنوه فردا شوهرش نگه خانوادت فلان و،،،،ــولی مثلا مادرشوهرم بدی های منو بچگیای منو دید هیچ وقت به روم نیاورد از راه درستش بهم یاد داد حالا منو جونمم میدم واسشون همه جاازخوبیشون میگم مادر زن هم مث مادرشوهر دیگه تاخودش خوب نباشه داماد باهاش خوب نمیشه
با همسرت صحبت کن بگو بابت رفتار مادرت ناراحتی و دیگه با مادرت درگیر نشه چون مادرمنطقی نداری و احترام جفتتون از بین میره ...من هم تمام جهازم تنها چیدم مادرم پیر هم نبود فقط در شأن خودش نمیدونست کمک کردن😂😏سخت بود جونم در اومد ولی همون باعث شد حق دخالت هم ازش گرفتم ...مامان من از اینا بود ک زنگ میزد میگفت از عکس پروفایل کیهان خوشم نمیاد بگو عوضش کنه😂همچین دمش قیچی کردم ...
از همسرت عذرخواهی کن بغلش کن گریه کن بگو میدونم بهمون توهین شده ولی چیکار میتونم بکنم ...رابطت کم کن با خانوادت عزیزم ...میدونم چقد سخت برات دقیقا تو وضع مشابه بودم😔اولا دلم تنگ میشد میرفتم خونشون کل مسیر برگشت چون دو شهر فاصله داریم یک ساعت راه ...گریه میکردم ...دیدم هرکار میکنم تغییر نمیکنن الان سال تا سال میرم خونشون اونم در حد دو ساعت شام عجله ای...فک کن آخرین بار عید رفتم خونشون...