از نطر من این حرف درست نیست
گاها خونواده شوهر خوبم پیدا میشن
عمه شوهر من از تبریز عروس ما شده بود و راه دور بود تو یه کوچه با عمم بود از اول هی با عمم رفت و امد میکرو حامله شد دکتر گفت تکون نخوره ، عمم تا زیرش لگن میزاشت بچه اش بدنیا اومد عمم نگه داشت سر کارشورفت
البت ک عمه من امامزاده نبود گاهی غز میزد اما این خودشو میزد به اون راه
یعنی دید منفعتش اینه دوست باشه
نجنگید