ببین مثلا آپارتمان تک واحد با ویلایی چند طبقه فرق داره
اونایی که باهم هستن معمولا خونه ویلاییه یه طبقه اش زندگی میکنن که افتضاحه مثلا میخوای رد بشی بری باید از پله ها بیای معمولا طبقه پایین هم درشون بازه باهاشون چشم تو چشم‌میشی از کوچکترین کارات خبر دارن بعد توقع دارن میری بیرون در خونه رو قفل نکنی بیان سرک بکشن
ولی اپارتمان رفت و آمد از آسانسور هست راه پله ورودیش جداست همه درهای واحدشون بسته اس کسی از کار کسی خبر نداره
الان عزیزم چیکار کنم الآن که فکر کردم دیدم واقعا اونا من خر فرض کردن و میگن داداش خودمون هست حق داریم و اگه من چیزی بگم با من دعوا میکنن من حریف اشون نیستم چون چند نفر هستن اگه حرفی بزنم بخواهم جلو این کار ها و موارد بگیرم دعوا امون بشه چیکار کنم میگی چیکار کنم کلا عزیزم
این داستان ماها داستان مادر هامون هم هس. همیشه همینه
تا وقتی زیر دست خانواده شوهر وایسی. هرکاری میکنن هزار بلا سرت میارن . ولی بازم پیش خودشون هزار حرف دربارت میزنن زندگی عادی تو. براشون مث سمه
پس بزار کلا قهر باشی که خدمات ندی به وضوح بدتو بگن
همسر شما دچار اختلال پدر خواندگی هست !!!!!!
در واقع شما عملا صاحب هیچ چیز نیستید دوست عزیز !!!!
همسر شما عقده های کودکیش رو داره ارضا می کنه و با تشویق اونا و با به چشم اونا امدن داره عقده گشایی می کنه و سرکوب های بچگیش رو درمان می کنه و بع بقیه ثابت می کنه که من ادم ضعیفی نیستم و شما دارید درمورد من اشتباه فکر می کتید یا اشتباه فکر می کردید !
خیلی راه درازی در پیش داری !
۱۲ ساعت دورم باز ترکشاشون وسط زندگیمه نابود شده ها چه برسه بری تو یه ساختمون ادم میره داخل قبر خالی پیش اونا نمیره
الان یه چیزایی در مورد من گفتن که واقعاااااا دارم تعجب می کنم !
مثلا چرا وقتی من مریض بودم زنت برای من لگن نیاورد دستشویی کنم !!!!!!!!!
مثلا یه تماس می گیرن و قطع می کنن بلافاصله به هنسرم زنگ می زدن و دادو بیداد و حیغ که زنت به هیییییچ کدوم از تماس های ما جواب نمی ده !! اخر سر رفتم پرینت گرفتم گفتم کدومتون به من زنگ زدید که من ج‌اب ندادم ! و خفه شدن !
سر هنین قضیه کم مونده بود دعوای بدی با همسرم بکنیم
مورد زیاد دارم ...
من خانواده همسرم یه ساختمون پنج طبقه دارن که یه واحد خودشون میشینن، سه واحدم عروسای دیگشون و یه واحد هم برای ما بود که من همون اول شرط کردم تو اون ساختمون نمیرم. ۷سال مستاجری کشیدم تا خونه خریدم هنوزم اون واحد خونه مادرشوهرم خالیه، چون دوست ندارن غریبه بیاد تو ساختمون. من اگه ده سال دیگه هم مستاحر می موندم و سختی میکشیدم، نمیرفتم اونجا. به شدت به دوری و دوستی معتقدم
با همسرت حرف بزن . همین حرفهایی که گفتیم لحنت خیلی مهمه . تصویر آینده رو جلوی روش بزار . بگو به من و بچه ها تو خودت رحم کن . کارت سخته هر سال کمتر از پارسال کار می‌کنی تا چهل سالگی دیگه با این قدرت نمی تونی کار کنی بزار یه چیزی برامون بمونه برای وقتی که به هر دلیلی نتونستی مثل الان کار کنی . اینا دلشون به تو نمی سوزه براشون کارت بانکی هستی فقط نه برادر . بگو تا حالا بهت چیزی نگفتم اما این دیگه سو استفاده ست .چون توقعات هر روز بیشتر. میشه توام نمی تونی نه بگی . آخرش من و بچه هات ایم که با شما می مونیم . خیر شما رو من می‌خوام .
فقط لحنت خوب باشه خیلی مهمه .
