زندگیم داره بهم میخوره تورخدا بیاین

شوهر منم کم و بیش اینجوری بود تا اینکه هی گفتم بچن از پله ها میوفتن من نمیتونم مسئولیت قبول کنم یه موقع تصادفی چیزی میشه صدتا صاحب پیدا میکنن مسئولیت دارن و ...و البته یکمم بچه ها زبون درازی کردن خودشم سرش شلوغ شد خداروشکر دیگه مثل قبل نیست وگرنه تو ماشینم مینشستم یکیش میومد روپام مینشست😑یا میخواستن صندلی جلورو قرق کنن ،فوق العاده هم بیتربیت و نکبتن یعنی حالم ازشون بهم میخوره چون بزرگتر عنشون میزاشت دهنشون جلو مهمون میومدن تو طاقچه که زیر سه تا پرده بود دست میکشیدن میگفتن زن عمو تمیز نمیکنی مامانم خیلی تمیزه،یا وسایلای خونمو برمیداشتن از عمد میزدن زمین یا خراب میکردن میگفتن مگه چیه چه اشکالی داره بشکنم که دیگه آخری کادو مادرشوهرم بود از دستشون گرفت حرفشون زد تا آدم شدن،یا به من سلام نمیدادن اصلا ولی به هرکی کنارم بود و تو جمع بود سلام میدادن و ... خودمم انقدر رو ندادم و در باز نکردم که گورشون گم شد تقریبا ولی طبقه پایینن از شرشون خلاصی ندارم،یا دامادمون واسه بچه داداشش اینجوری بود که اونم با داداشش به مشکل خورد کلا از این شهر رفتن البته آبجیمم بچه دار شد واسه همین اون دختر از سر شوهرش افتاد 

خب تو هم بگو خوش به حال من که شوهرم انقدر بچه دوسته فقط فک کن خودم بچه دار شم شوهرم برای بچه اش چکارا می کنه .بچه ات رو منم دوست دارم کلا بچه ها لطیفن و دوست داشتنی 

همین چند تا جمله کافیه تا بفهمه به یه ورت هم نیست خودت هم حسودی نمی کنی 

 شما که اصلا کسی نیستی  که من بخام خم به ابرو هام بیارم،  دکمه بیرون  رفتن من هم دست شما نیست خداراشکر ، پست  ببندید در اون دهن رو آتیش پاره😂🦴

اینش کاملا به شما هیچ ربطی نداره، که من وقتم چجوری تلف میکنم

من مردی می شناختم صبح تا شب با پسرهای برادرش معاشرت می کرد. از کوچیکی می براشون بیرون و عاشقشون بود شدید .  بچه ی خودش را اصلا نمی خواست

درست هم نشد

معلومه بیکاری عرضه کار کردن نداری وگرنه نصف شبی وسط خانوما چیکار میکنی  

نگران نباش بچه خودت که به دنیا بیاد اون کمرنگ میشه

حساسیت نشون نده بدون اینکه بخوای بهش زور بگی بگو بهتره که این بچه کمتر شه وابستگیش به تو چون بچه خودمون بیاد این ضربه میخوره یا حتی بچه خودمونم صربه میخوره بچه جاش باید پیش پدر و مادرش باشه یعنی چی😒 بهش خیلی قاطع بگو ولی نه از روی ضعف،از روی قدرت بگو یعنی حرفتو بزن و دیگه درگیرش نباش اگه دوباره دیدی اینکارو میکنه بدون دعوا تعجب کن بگو مگه نگقتم وابستگیشو کم کن ،یه جوری که انگار یه کار بی عقلانه ای انجام داده برخورد کن ،

درضمن تو بارداری و اصلا استرس برات خوب نیس تا میتونی براش نازو عشوه بیا کار براش درست کن اینو هوس کردم بخر نمیدونم بریم کلاسای بارداری ببرم دکتر

بریم خرید برای بچه، اسم انتخاب کنیم  با بچه حرف بزنه صدای قلبشو گوش کنید یکاری کن برای بچه ذوق داشته باشه 

خب ببین اول باید بدونم تنها مشکلت همینه؟

منظور همسرت چطور باهات وقت میگذرونه 

رفتاری داره که بفهمی دوست داره 

اهل تفریح و بیرونو خوشگذرونی هست؟

بهد این که چند وقته ازدواج کردین

هرکدومتون چند سالتونه 

همه اینا روی این رفتارا یا حساسیت های تو تاثیر داره که بدونم شاید بتونم بهتر کمکت کنم حداقل استرست رو کم کنی

چند وقت با شوهرت رابطه نداشته باش باهاش گرم نگیر علتشو پرسید بگو جلو بچه ک نمیتونم باهات راحت باشم چند وقته متوجه شدم نسبت بهت دارم سرد میشم دلم رابطه نمیخواد دست خودم نیست  

من باشم تو اتاقک کاه گلی میرم ولی تو ساختمون خانواده ی شوهر نمیرم 

اگه پولی داری بزار وسط برید به اجاره