خواهش میکنم حرفی بزنین آروم بشم تورو خدا کمکم کنین حالم خیلی شرایط مشاوره رفتن رو ندارم یه جاری دارم یه پسر داره که عزیز دل همه است یعنی نمیشه هبچی بهش گفت و یک سالشه جاریم طبقه پایین خونمون زندگی میکنه شوهرم پیش از حد به این پسر وابسته است یعنی وقتی از سر کار میاد اول میره اونو بغل میکنه میاره خونه بعد میبرتش بیرون دور دور تا صدای گریش رو بشنوه سریع میره آرومش میکنه یعنی یه جور بگم بیشتر از باباش دوستش داره خیلی بدم میاد هرچی میگم نکن خوشم نمیاد میگه برادر زادمه نمیشع نازش نکنم بخاطر تو بدت میاد من خیلی حالم بد میشه این پسر حتی نمیزاره من دست شوهرمو بگیرم سریع گریه میکنع شوهرمم منو دور میکنه بیست و چهار ساعت هم خونه ماست داخل اقدامم که باردار بشم اما نمیتونم صبر کنم تا بچع خودم به دنیا بیاد و تازه فکر میکنم خودمم بجه داشته باشم همین رفتار هارو با این میکنه شوهرم تازه جاریم دوباره حاملس و ترسم اینه این یکی هن مثل این بشه برا شوهرم خواهش میکنم کمکم کنین حالم خیلی بده خواهش میکنم اصلا شب ها خاب ندارم کابوس میبینم روز ها همش دلم میخاد گریه کنم و شرایط جدا شدن از یه ساختمان رو نداریم🥺🥺😭😭😭😭
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دقیقا جاریش میبینه این تازه عروس هست میخاد نارااحتش کنه صددرصد از روی کمبود وعقده این کارا رو میکن ...
بعضی از عروس اولیا چون سر عروسیشون یه چیزایی بوده ک دوست نداشتن یا براشون نگرفتن عقده هاشونو سر عروس دومیه ک اون چیزا رو گرفته درمیارن و حسودی میکنن شدید
تنها راهش اینه بچه داربشی الانم یه مدت صبورباش بعد بچه خودت دیگه هیچ بچه ای به چشمش نمیادالبته ما یه همسایه داشتیم مثل شما تویه ساختمون بودن عروس بزرگ دختر داشت عروس کوچیکه پسر انقدر داداش بزرگه عاشق پسرداداشش بود یسره تو بغلش بود تااینکه زنش آی وی اف کرد پسرآورد الان تازه بیخیال شده شوهرش