اسی من کم و بیش چیزایی خوندم و واقعا از ته دلم متاثر شدم.و یاد خودم افتادم..اصلا تن و بدنم میلرزه وقتی یاد اون اتفاقات میفتم..ولی باز بخاطر پسرم مجبور شدم برگردم..نه خونه ایی هست که بخواد به اسمم بزنه و نه هیچی...ده روزی قهربودم و بعدش مث سگی برگشتم...فقط و فقط بخاطر بچم...
هیچ ضمانتی هم نبود که باز نکنه اون کارو.فقط خدارو گذاشتم وسط...میخوام بهت بگم سخته خیلی هم سخت..ولییه چندروزی بمون خونه ی بابات بعد فکر کن درست و حسابی..به بچه هات هم فکر کن.عزیزم کار همسرت اشتباه بود خیلی...ولی من میگم آدمیزاده خطاکاره.خدامیبخشه ما کی باسیم نبخشیم...من اوایل میگفتم مگه من چی کم دارم..تا اینکه فهمیدم من هیچی کم ندارم این ذهن مریض یه عده اس که سیر نمیشه...سال ها میگذرن به سرعت نه من اون خانم حساس گذشته هستم نه همسرم اون ادم قبل...
یه چیزی رو خواهرانه میگم گوش کن.از زیر ذره بین دربیار شوهرتو و اصلا اصلا گوشیش رو چک نکن.و فقط خدارو ضامن کن.بگو خدایا تو حواست به زندگیم باشه به بچه هام به چشمای شوهرم و به همه چی...
من نعمولا کامنت نمیزارم ولی دلم نداد چیزی نگم.
به خودت و همسرت زمان بده.