بچه ها من و شوهرم با عشق باهم ازدواج کردیم ولی الان رابطمون بی نهایت سرد شده دلم برای جفتمون خیلی می سوزه اصلا همدیگرو بلد نیسیم و هرروز داریم زجر میکشیم
خیلیا میپرسن من ازدواج کردم یا نه؟من درحال حاضر مجردم، قبلا تا پای سفره عقد رفتم، روی صندلی هم نشستم حتی عاقد هم اومد تااینکه عروس و دوماد اومدن مجبور شدم پاشم.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
نمیدونم چی شد که اینطوری شد اما بزرگترین مشکل از زمانی شروع شد که من بابام پول جهیزیه رو دادن به خودم و با شوهرم تصمیم گرفتیم که باهم بریم برای خرید و این بزرگترین اشتباه من بود. سر خرید هرچیزی دو روز دعوا داریم. نمیذاره بخرم و همش همه چی گرون و گرون تر شد. اصلا هم قبول نداره که اشتباه می کنه
جفتمون با آگاهی کامل داریم گند می زنیم به رابطمون و هیچ کدوم نمیخایم کوتاه بیایم. دیشب خواستم باهاش حرف بزنم و بگم بیا همدیگه رو بخاطر تمام اشتباهات این مدت ببخشیم و از نو شروع کنیم. بهش گفتم بعد از اینکه شامتو خوردی بیا حرف بزنیم. از قصد یک ساعت طولش داد منم لج کردم و نگفتم چی می خواستم بهش بگم