خواهر من میخواست جدا بشه از همسرش
عمم و داییم و عموم خیلی دخالت میکردن
همش میگفتن وای نه چرامیخوای جدا بشی رندگیتو بساز میدونیم شوهرت بده تو خوب باش و طلاق راه به جایی نمیبره و فلان
خلاصه عمم بعدا سر حساب شد پسرش رفته بدون اجازش ازدواج کرده و حتی بچه دارم شده ولی خود عمم اصلا از این موضوع خبر نداشته و سرانجام پسره از زنش جدا شد
عموم پسرش تیر ماه عقد کرد و به عید نکشیده از زنش جدا شد
و داییم هم شهریور پسرش ازدواج کرد و اونم 6 ماه نشده جدا شد از زنش
یعنی الان هیچ کدومشون کلمه ای ب خواهرم در مورد طلافش حرف نمیزنن چون هر کدومشون این مورد برا بچه هاشون پیش اومد و نتونستن کاری بکنن