مث سگ پشیمونم ک اومدم خونه جاری

وای من چقدر ساده م

ایول خوب گفتی دمت گرم 

دقیقا

مادرشوهر کیه بخواد تصمیم بگیره من نرم خونه ش

شوهرم تو اون خونه سهم داره اولا من نرم شوهرمم نمیره دوما شوهرم ادعای سهم ارث شو میکنه ببینم کی نمیخواد من برم ؟!؟!

🤣🤣🤣

از نظر من وقتی تاپیکی میره پر بازدید خب تقریبا کل سایت دیگه میشناسنش!

و هروقت تاپیکی بزنه کاربرا سریع حمله ور میشن که ببینن موضوع چیه و یجورایی اکثرا محبوب دل ها میشن

خب حالا کاری به بعضیا نداریم که داستان واقعی زندگیشونو میگن

یه سریا کلا داستانای فیک تعریف میکنن و عقده اینو دارن که دیده بشن!

حالا اینجا امتیاز خاصی نداره برای این موضوع اما خیلی راحت با ذهن و احساسات مردم با داستانای خیالیشون بازی میکنن همین

واقعا چطور روشون میشه

اره ادما خیلی بد شدن🥲

من ۲ شب هم گرفتم یک شب هم گرفتم

به شوهرت بگو گرسنمه مشتی

من یادمه بچه بودیم با مامانم و خواهرا خونه مادربزرگم بودیم بابام که از ماموریت اومد مارو برد خونه مادرش مادربزرگم کم محلی کرد پشتش رو کرده بود چای میریخت بابام برگشت گفت چیزی شده اونم گفت نه بابام طاقت نیاورد گفت بلندشید بریم خونه همون مادرمادرم چون کلا برای ماموریت یه شهر دیگه بودیم خودمون زودتر اومده بودیم تهران بعد بابام اومد که مثلا نخاست بمونه خونه پدرزن چندساعت نشست گفت بریم خونه پدرمادرم به اونها هم سر بزنیم شبم میخاستیم بمونیم بعد چطور اینجوری جاری بی احترامی کرده شوهرت مثل کلم گرفته خوابیده شوهر من بود میگفت پاشو بریم به برادرشم زنگ میزد میگفت داریم میریم اصلا تاپیکت هرجورنگاه میکنم تعجب انگیزه 

👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻

خدایا چقد سنگن بعضیا میگفتی فلانی ما شام نخوردیم

اسی صبح بیا بگو چیشد

داداش خودمم یه همچین اخلاقی داره 

هنوز ازدواج نکرده این چیزا رو هم ندیدیم خداروشکر

 ولی خیلی بی ملاحظه اس زنگ میزنه پسر عموم که ازدواج کرده یهو میگه فردا شام میایم خونتون اون خنگول هم میگه قدمتون رو چشم بیاین 

هم مارو بزور میبره خونه اون هم خانوم پسر عموم تو زحمت میوفته😑 

ولی الان که بیشتر فکر میکنم اخریا بهش زنگ زد شام میایم گفت آمادگی نداریم یه همچین چیزی ...داداشم بعد اون دیگه خودشو دعوت نکرد🤔

خدابیامرز مادربزرگم کارش اشتباه بود چون پسرش بعد از ماهها از ماموریت همراه زن وبچه اش رفتن خونش این رفتاررو کرد ما تهران خونه داشتیم داده بودیم اجاره چون برای کار بابام چندسال رفتیم شهر دیگه میخام بگم بابای من کار خوبی کرد نموند دید به  زن و بچش بی احترامی میشه اما شوهر اسی مثل کلم میمونه نشسته سبزی خورده خوابیده البته امکان اینکه تاپیک دروغ باشه هم هست چون اسی انگار به دیار باقی شتافت