2777
2789
عنوان

مادرم گفت حق نداری طلاق بگیری

1402 بازدید | 68 پست

منی که تا لنگ ظهر میخوابم از دیشب خوابم نبرده دیشبم سر یه موضوع خییییلی بی اهمیت باهام دعوا کردو گفت دوست ندارم چرا نمی‌فهمی ماه هاست بهت دستم نزدم شبا بهت پشت میکنم میخوابم بالشتمو ازت دور میکنم برو و ازین حرفا 

منم طبق معمول باز سکوت کردم، صبح اخم کرده بودم اومد گفت کی دست از سر من برمیداری؟ گفتم چته باز همیشه دعوا داری بعد گفت همیشه خدا اخمات تو همه منم گفتم حق داری ازم انتظار داشته باشی یه ربات باشم حق داری چون نباید حتی یه ثانیه پیش تو میموندم اما مجبور بودم بمونم بخاطر دخترمون وگرنه تحمل نمی‌کردم اینهمه حقارتو بعد گفت خودم برم درخواست طلاق بدم کارتو راحت تر کنم دیگه دادگاه اذیتمون نکنه منم گفتم یعنی انقد پروو هستی انتظار داری من درخواست بدم؟ خودت برو درخواست بده درضمن اینو بدون که بعد اون درخواستت باید مهریه مو بدی برو هرکاری میخوای بکن بعد گفت منو از چی میترسونی منم مثه خیلیا که مهریه میدن مهریه تو میدم چون خودم می‌خوام طلاقت بدم بعد گفتم هرجور راحتی گفتم مهریه ندی اذیت نشی حالا که دلت میخواد بدی راحت باش بعد دیگه چیزی نگفت رفت بیرون 

هستید بقیه شو بگم؟

به چه چیز تو آنقدر وابسته شدم؟ به چشمانت که مرا نمیبیند😔؟ یا به قلبت که مال نیست💔 هرچه آید به سرم باز بگویم گذرد🥲 وای از این عمر که با میگذرد، میگذرد 🙂

منم تا درو بست بغضم شکست انقد گریه کردم سرم درد گرفت، با حال خیلی خراب لباس پوشیدم بچه مو برداشتم رفتم خونه بابام تو خیابون گریه میکردم بدون اینکه برام مهم باشه نگاه بقیه رسیدم دم خونه ده دقیقه فقط فکر کردم زنگو بزنم یا نه بلاخره زنگو زدم رفتم تو اشکامو پاک کردم، مادرم تا منو دید گفت چیشده چرا گریه کردی چرا اینجوری هستی خواهرامم اومدنو منم نشستم همه چیو براشون گفتم مادرم گفت یعنی تمام این مدت زندگیت اینجوری بوده!؟ بعد مادرم شروع کرد ب سرزنش کردنم ک تو شوهرتو خراب کردی سردش کردی فلان کردی بهمان کردی ما کلی بدخواه داریم زنعمو هات ارزوشون بدبختی بچه های منه همش ب ازدواج تو حسادت میکردن ک شوهرت پولداره و وضعش خوبه و خوش قیافس همشون خوشحال میشن عمه هات میان طعنه میزنن و ب شدت عصبی شدو گریه میکرد خواهرمم همینطور و آخرشم گفتن برگرد خونت طلاق در کار نیست حق نداری طلاق بگیری تو هیچ فایده ای برای ما نداری ن درس خوندی نه سر کار رفتی هیچی ب هیچی برو بکپ تو خونه خودت آبروی مارو با طلاقت نبر 

منم گفتم اگه خونه جدا بگیرم چی بعد مامانم ب شدت عصبی شد و گفت غلط کردی تا بابات سرتو ببره دایی هات نابودت کنن و ....

با یه دل شکسته باز برگشتم خونه 

ده دقیقه پیش شوهرم زنگ زد گفت دخترعمو چی میخوای درست کنی برا ظهر؟ 

به چه چیز تو آنقدر وابسته شدم؟ به چشمانت که مرا نمیبیند😔؟ یا به قلبت که مال نیست💔 هرچه آید به سرم باز بگویم گذرد🥲 وای از این عمر که با میگذرد، میگذرد 🙂

منم گفتم چی درست کنم کاری نکردم هنوز

اونم گفت من یه ساعت باشگاهم یه چیز ساده درست کن زودتر حاضر بشه

منم گفتم باشه

و بازم دارم برای این بخت سیاهم گریه میکنم

به چه چیز تو آنقدر وابسته شدم؟ به چشمانت که مرا نمیبیند😔؟ یا به قلبت که مال نیست💔 هرچه آید به سرم باز بگویم گذرد🥲 وای از این عمر که با میگذرد، میگذرد 🙂

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

عزیزم بهتره یکم با شوهرت کنار بیای 

علت این رفتاراش چیه ؟

آرام من بمان کنارم بمان بنگر مرا که میدهم بی جان _ هر جا روم تو سایه ای از منی تو غم گسارم تو دنیای منی_ دریای من ز موج گیسوی تو روانه ام سوی تو تمام من تو_ ای ماهم به چشم من نگاهی تا باران به جان من ببارد_ میخواهم نفس که در هوایت نایی بر نوای من بیارد_چشمان تو چشمه امید است بر حال خراب ناامیدم_ آوازت غزل ترین کلام است من با تو به آسمان رسیدم_آغوش تو پناه طوفان من جان میدهد به جان تو جان من _ چشمان من کنار دنیای تو فقط تماشای تو تو آرزو تو....
منم تا درو بست بغضم شکست انقد گریه کردم سرم درد گرفت، با حال خیلی خراب لباس پوشیدم بچه مو برداشتم رف ...

جلوی یه مرد گردن کلفت وایسادی جلوی یه بند انگشت مامان نمیتونی؟ اهمیت نده اونا با خیال راحت لم بدن تو خونشون بعد زجرشو تو بکشی؟ کار خودتو کن هرکی هم خواست اذیتت کنه جرش بده

تو خواهی خندید در جایی که گریسته بودی✨❤️‍🩹

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792