نامزدم هنوز عقد نشده
من پدر مادر ندارم
مادربزرگمم دوماه پیش فوت شد بعد اون جایی نداشتم برای موندن خونه دست عموهای معتادمه سابقه تجاوز بود از سمت عموم ادمای غریبه معتاد میاوردن خونه مجبور شدم برم خونه این عمه اون عمه بمونم
خواهر دوقلوی معلوبمم فرستادن بهزیستی
من شاغلم معلمم تعهد خدمت دارم نمیتونستمم برم یه شهر دیگه حداقل عموهام پیدام نکنن پول هم ندارم که جای امنی برم خونه بگیرم شهرستانم هستیم به راحتی پیدام میکردن چون بیکارن حتی الانشم به بهوونه های مختلف پول میگیرن حداقل دستشون بهم نمیرسه
اگه خونه میگرفتم امتیت نداشتم خواهرمم باید نگه میداشتم نمیفرستادنش بهزیستی اونم نمیتونستم میدونم خیلی سخته هرچند الانشم دوریش سخته
نامزدم و خانوادش ادمای خیلی خوبی هستن تک فرزند تو این مدت من تازه معنی خانواده رو فهمیدم خانوادش و خودشم تحصیل کردن خیلی وقتا باباش حمایتم کرده مامانش کنارم بوده
ولی مشکل دارم
تو فکر بهم زدنشم
خودشو دوست دارم
اما قرار بود زمینشو بفروشه خونه بخریم سند زمین به مشکل خورد جدیدا الان کلا بحثو عوض کردن خانوادش که بیاین یه مغازه دیگه و کل اون قیمت زمین و ویلا رو به نامت بزنیم (به پسرشون میگن) ولی نفروش بیا طبقه پایین ما که دست مستاجر زندگی کنین
دلیل مادرشم اینه که بالاخره بچه دار میشین کمک میکنین ستاره شاغله ناهار میاین پیش ما
خونه دارین دیگه (خونه هست قدیمیه دست مستاجر یکیشم که تهران فکر فروش ندارن)
انقدری ناراحت شدم
حتی درست نتونستم مخالفت کنم
از دیروز حرف نمیزنم باهاش
کاش ازدواج نمیکردم کلا کاش یه خانواده درست داشتم مستقل میشدم
پشیمونم