یه جاری دارم خیلی موزی تشریف دار در ظاهر ک باهات حرف میزنه میگی چه دختر خوبیه اما ... الان میگم از کاراش
تولد دخترم بود و ما خونه مادرشوهر بودیم واما براش جشن نگرفته بودیم اما تو روزتولد دخترم بود و برادرشوهرم از در اومد تو و دیدم یه عروسک خرید براش و اود داد و این جاریم شوکه شد که شوهرش این کارو کرده دیگه تا اخر شب به من محل نداد کاملا با شوهرشم حرف نمیزد ناگفته نماند که من برا تولد بچه هاش هم زنگ میزنم تبریک میگم هم کادو میخرم که خانم هیچ کاری نکرد برا دختر من یه تبریک هم نگفت و از امسال منم تبریک نمی گم
به اصرار شوهرم من خیلی زنگ میزدم که بیاین خونمون و شوهرمم بعضی موقع ها میگفت زنگ بزن بهشون بگو ما بریم خونشون جاریم خیلی مارو دعوت نمیکرد و من بعضی اوقات برا حال و احوال زنگ میزدم بهش اما ایشون اصلا منم دیگه زنک نمیزنم بهش