خیلی مریضی ام، افسردگیم روز به روز داره بیشتر میشه، دوقلو باردار بودم توی ۱۵ هفته سقط شدن بعد از یک هفته شوهرم گفت مشکل از تو بود که بچه هام مردن، درخواست طلاق داد و داره طلاقم میده یعنی من همزمان هم بچه هامو هم شوهرمو هم زندگیمو هم سلامتیمو از دست دادم…
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
چرا فکرنمیکنی قراره مسیر زندگیت تغییرکنه و سمت و سوی بهتری بره؟؟؟ مردی که سقط بچه رو بهونه کنه کنه مطمئن باش ادمی که میخواستی نبوده برات ، دنیا که به اخرنرسیده اویزونش نباش و التماسش نکن چون الانم بیخیال بشه چندوقت دیگه بهونه جدید میاره .. طلاقتو بگیر دستت رو بزار رو زانوت مثل کوه پشت خودت باش کار کن زندگی کن اولش سخته ولی بعد یه راه بهترپیدا میکنی قطعا اتفاقات قشنگتری برات میوفته اگر وضع مالیش خوبه در خواست مهریه هم بکن که دستت خالی نمونه یا ماشینی چمیدونم چیزی ازش بگیر که رضایت به طلاق بدی و مثلا دست ازسرش برداری ..برو دوباره زندگیتو بساز با ادمی که لیاقت داشته باشه
فرشته های کوچولوت ذات به درد نخور شوهرت رو نشونت دادن و شاید راه خلاص شدن تو از دست اون رو. هیچ ربط ...
خواهری باورت میشه گاهی دلم برای همون یه لحظه ای که توی کف دست پرستار دیدمشون تنگ میشه، میخواستم بغلشون کنم ولی خیلی کوچیک بودن برای همین فقط زار زدمو گریه کردم
من باشم ۱۰۰ سال سیاه نمی خوام همچین شوهری قلبش نرم بشه
دقیقا قلبش نرم بشه که چی بشه که بیاد مثل همیشه طلبکار باشه؟ من که غم و درد سقطم رو تنهایی تحمل کردم من که ذره ذره آب شدم حالا بیاد که استخونامم قشنگ خورد کنه بعد بره؟
ممنونم از محبتت مهربونم🌸 اگه بدونی چقدر تو این روزای سخت به این حرفا به این مهربونی های هرچقدر هم ک ...
درکت میکنم گلم همه ما روزای خیلی سخت داشتیم و داریم و خواهیم داشت هرچقدرم خواهر مادر خاله عمه دوست و.. داشته باشیم گاهی ادم نمیتونه سفره دلشو جلوشون باز کنه که حداقل خودش یکم سبک بشه رو من حساب کن رفیق توکلتم به خدا باشه
من برج8سال 1401 عقد کردم - حتما تا برج 8 سال 1402 جهیزیم جور شده و عروسی کردم -تا برج 8 سال 1403 خونه خودمونو خریدیم و از مستاجری راحت میشیم حتما - تا برج 8 سال 1404 یه نی نی خوشملم میارم که زندگیم طعم خوشی جدیدی بگیره ان شاالله - تا برج 8 سال 1406 هم برای فسقلم یه داداش یا آبجی خوشمل میارم که تنها نباشه
خواهری باورت میشه گاهی دلم برای همون یه لحظه ای که توی کف دست پرستار دیدمشون تنگ میشه، میخواستم بغلش ...
معلومه که باورم میشه قربونت برم. خودم مادرم دردت رو می فهمم گلم. فقط صبر و آرامش داشته باش. امیدوارم که خدا این درد و رنجت رو به بهترین نحو با نعمتهای بزرگ و لحظات شیرین جبران می کنه. شک نکن و بهش ایمان داشته باش.