خیلی مریضی ام، افسردگیم روز به روز داره بیشتر میشه، دوقلو باردار بودم توی ۱۵ هفته سقط شدن بعد از یک هفته شوهرم گفت مشکل از تو بود که بچه هام مردن، درخواست طلاق داد و داره طلاقم میده یعنی من همزمان هم بچه هامو هم شوهرمو هم زندگیمو هم سلامتیمو از دست دادم…
دلم پاره پاره ست حتی صبر نکرد ۴۰ روزم تموم بشه تا خونریزیم بند بیاد و بعد منو بکشونه این ور و اون ور
در یک کلام بیشرف، حتما یه جن...ده ای زیر سر داره شک نکن لابد فرداش میره همون جن..ده رو میگیره، خاک بر سر دختری که میاد با مرد مطلعقه ازدواج میکنه اینا اگه درست بودن که زنشون طلاق نمیدادن اینا یه مشت حیوونن دلم برا زنا خیلی میسوزه خیلی😔
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
نمیدونم به هر حال همه رو باخت دادم رفت هیچ دوستی هم ندارم که باهاش درد و دل کنم داشتم خفه میشدم اوم ...
خدا به دلت ارامش بده عزیزم
زیاد منت شوهرتو نکش الان اتیشیه درست میشه
سعی کن به خودت برسی از لین حال بد بیای بیرون
گرچه شب تاریک است دل قوی دار سحر نزدیک است
امروز ۱۶ دی ماهِ سال نود و نه هجری شمسیه، فصل بد خاکستری تموم شده و بهارِ افتابیِ آرزوهایِ بلند پرواز تو راهه❤🌹🍀...من خیلی خوشحال تر از روزا و سال های قبلم چون فهمیدم هیچ چیز و هیچ کس و هیچ موقعیتی بدِ مطلق نیست، زندگی لحظه به لحظش درسه!خدای مهربونم بلند پرواز چشم امیدش به توئه😍من اون پنجره رو رو به منظره دشت های سرسبز باز میکنم💖💪امروز ۱۶دی ماه هزار و چهارصدِ من تو مسیری هستم که باید باشم هنوز اول راهم اما تو راه درستی قدم گذاشتم.روزهای سختی رو پشت سر گذاشتم که میگفتم مگه بدتر از اینم میشه؟ اما من از همشون عبور کردم و رو خودم تمرکز کردم.خدای خوبم من همیشه بودنت و حس کردم ازت ممنونم که کمکم میکنی باتمام وجود سپاس گذارم❤همه چیز بهتر و بهتر میشه و من میرسم به ارزوم.از این عشق و اشتیاق دنیایی میسازم به وسعت قلبم🌱❤من دوباره جوانه زدم...و این شروع سبز شدنه...دوستت دارم بلندپرواز
صبح میشه این شب عزیزم این روزای غمگین توهم تموم میشه فقط توکل کن به خدا و کفر نگو بسپار به خود خدا
من برج8سال 1401 عقد کردم - حتما تا برج 8 سال 1402 جهیزیم جور شده و عروسی کردم -تا برج 8 سال 1403 خونه خودمونو خریدیم و از مستاجری راحت میشیم حتما - تا برج 8 سال 1404 یه نی نی خوشملم میارم که زندگیم طعم خوشی جدیدی بگیره ان شاالله - تا برج 8 سال 1406 هم برای فسقلم یه داداش یا آبجی خوشمل میارم که تنها نباشه
ببرش پیش دکترت بهش بگه علت سقط هر چی میتونه باشه به جز افسردگی شاید از خر شیطون پایین ...
توی زایشگاه انقدر بی قراری اونو میکردم پرستار به زیردستش گفت این یه ترسی داره برو به شوهرش بگو بیاد ببینه زنش داره چه دردی میکشه بعد از اینکه اومد و منو دید دکتر گفت زنت دوقلو باردار بود ریسک بارداری های دوقلویی و چندقلویی زیاده خیلی براش توضیح داد ولی چه فایده!؟
شاید همین سقط بچه هات دلیل بزرگی خداوند چه میدونی اگه بچه هات بدنیا میومدن یه مریضی وبیماری داشتن که ...
نمیدونم والا مامانم میگه اگه دنیا میومدن و شوهرت فردا یه چیز دیگه رو بهونه میکرد و میرفت چی؟ اون موقع میخواستی با دو تا بچه چیکار کنی؟ شایدم حق با شماست ولی خدایی امتحان سختی بود برای منه سختی کشیده…
عزیزم احتمالا همسرت هم دچار افسردگی شده قبلا هم شما افسرده بودین بهونه خوبی براش پیش اومده برای جدای ...
اون در مقابل مشاور و روان درمانی خیلی مقاومت میکنه
آخه اون دوره که افسردگیم شدید بود دکترم که با شوهرم حرف زد گفت شما باهم باید برید به یه کلینیکی که معرفی میکنم، شوهرم پرسید من واسه چی؟ گفت شما هم توی افسردگی همسرتون بی تاثیر نیستین. من هرکاری کردم نیومد گفت اینا واسه پول گرفتنشون این حرفارو میزنن