ماه رمضون از طرف شرکت دعوت بودیم رستوران
مدیر عامل یه نسبت خیلی دوری باهمسرم دارن اومد با ما سر یه میز نشست داشتم سوپ میخوردم یه کوچولو خیلی کم ریخته بود روشالم (وای چقد زشت مثه بچه ها) بعد این آقا هر دقه چشمش میافتاد به شال من تا نگاه کردم دیدم چه دسته گلی به آب دادم
الانم که یادم میاد خجالت زده میشم اه