جوری گرفته دارم دق میکنم دخترم مریضه یه هفتس ،چند روژه به شوهرم میگم ببریمش بیرون میگه حوصله ندارم امروز باز گفتم مارودودیقهدببر بیزون پوسیدیم توخونه گف یه روز دیگه میبرم الان مادرش زنگ زد مادرش روستاس نمیدونم چی گف گف میخایی بیام خودم ببرمت غمت نباشه پاشد لباس خوشگل پوشید و رفت ما میگفتیم ماروببر میگف بنزین ندارم پول ندارم نگین مادرشه عروس بد جنس هستی خیلیا توسایت شرایط زندگی منو میدونن با مادرشوهرم ،اینقد سختی کشیدم از دستشون ،الان با دخترم نشستیم نه برق داریم نه آب همینجوری تو تاریکی نشستیم دختر بیچارم داره گریع میکنه دلمون داره میترکه