ببین شوهر منم ی مدت گیر داده بود که زن بیاره برای کارگزی تو محل کارش دلیلشم این بود که حقوقشون کمتره من مخالف بودم میگفت شرطم تاهله و حیا و اینا
تا اینکه ی روزبهم گفت پشیمون شده
دلیلشو که پرسیدم گفت دوستش که متاهله ی زنی رو اورد و خواهش کرد بهش کار بدم اینم گفته شرطش تاهله ولی خانمه گفت مطلقه هست دوستش اصرار میکنه که ما قراره باهم ازدواج کنیم توروخدا قبول کن میگه قیافه زنه خیلی مثبت و معمولی حجابشم خوب بود
شوهرم میگه پس عصر که کسی نیست بیاد ازش تست بگیرم میگه عصر دوست شوهرم نیومد و زنه با خواهرش اومد میگفت من حس خوبی نداشتم با دوتا زن تنها گفتم با کسی اومدین گفتن اره میگه رفتن مرده رو دعوت کردم بیاد تو فک کردم شوهر خواهرشه ولی مرده که اومد تو خودشو شوهر زنه کعرفی کرد
در حالیکه زنه صبح گفته بود مطلقه هست و دوست دختر دوست شوهرم بود
به شوهرم کفتم اگر من اونجا بودم پته زنه رو میریختم رو اب میگه زندگی خصوصیش بمن ربژی نداشت من فقط بیرونشون کردم