من عاشق شوهرم بودم وباش ازدواج کردم خیییلی روکاراش ورفتارش حساس شدم بهم کم محلی میکنه دیوونه میشم ازبس رفتم سمتش ازبس من رفتم پیشش ک ببخشه حتی اگه تقصیراون باشه خسته شدم خودمو داغون کردم روانی شدم تحمل هیچ چیزوندارم تایچیزی میشه سریع بهم میریزم بفکرخودکشی میوفتم تروخدا کمکم کنید لااقل شمابهم دلداری بدید شوهرم ک ن تواین وقتا درکم میکنه ن اهمیت میده بهم بعضی وقتافکمیکنم دوسم نداری..تروخدابیایدباشما دردودل کنم هیچکسوندارم باهاش دردودل کنم ازبس ریختم توخودم عقده ای شدم