من خیلی بچه بودم که بابام فوت کرد اونقدر بچه بودم که حتی چهرش به زور یادم میاد و اونموقع اصلا نمیدونستم مُردن یعنی چی ... دوست پسر هم تا حالا نداشتم ، چند تا بودن ولی من متاسفانه رد کردم
کاش رد نمیکردم همش با خودم میگم اگه رد نمیکردم شاید الان یکم شادتر بودم تو تنهایی ها حال بدیام شاید اون ی دلیلی واسه انگیزم و امیدم برای ادامه زندگی و حال خوبم باشه ...
با فامیلامون قطع ارتباطیم تقریبا، با هیچ مردی هم برخود آنچنانی نداشتم مگر در حد کار و درس ( منظورم محیط کار و تحصیلی )
البته اینم بگم اون پسرایی که رد کردم و باهاشون تو رابطه نرفتم ی دلیل هم داشت اینکه من هیچ شناختی از مرد جماعت نداشتم و ندارم و نمیدونم چطوری باهاشون رفتار کنم و برگ تو رابطه
شاید واستون خنده دار باشه ولی از خلاق مردا خیلی سطحی شناخت دارم ....