من با این جاریم از اول ک ازدواج کردم مشکل دارم چن دفعه شوهرمو بوسید بعدش باهم سر این جریان دعوامون شد رفتیم چن وقت پیش من و شوهرم شهرستان ک ب پدر شوهر مادر شوهرم سر بزنیم جاریامم همشون اومد چون تعداد زیاد بود طنا تو ی اتاق موندیم مردا ی اتاق لباس هامونم تو اتاق زن ها بود این جاریم انقدر کثیفه ک حد نداره مایبیبی بچشو میزاش رو لباسای من ی روز رفتم اتاق دیدم داره شکلات میخوره شب دیدم کل پوست شکلاتا رو ک ی عااالمه بود ریخته تو کوله من هسته خرما رو ریخته تو کولم هیچی نگفتم فقط نگه داشتمتو گولم خالی نکردم دیشب رفتم از ساکم لباس بردارم دیدم کل لباسام ی چیزی ریخته روشون دیدم مداد ابرو و رژشو تراش کرده ریخته تو ساک من کل لباسام رژی شد تو روستاام امکاناتی نبود بشورم باهم دعوامون شد منم ساکشو برداشتم انداختم از اتاق بیرون صبحماول وقت برگشتم شهرمون
کدخدایی که گمانگرده خدای ده ماست🙃 کدخدا نیست بلای ده ماست 😔خانه اش در ده ما نیست جدای ده ماست😔 بینوا بی خبر از حال و هوای ده ماست😕 کد خدا دیر زمانیست که دیوانه شداست😶 از زمانی که به دیدار خدا رفته و در خانه شده است 👳خانه را دیده خدارا نه ولی با همه بیگانه شده است🕵 غافل از انکه خدا در همه جای ده ماست👆 بینوا بیخبر از حال و هوای ده ماست🏕
همون لحظه ی اول باید اقدام می کردید تا تکرار نکنند
خدایا شکرت به خاطر : ♡ زمین گردالی🌏، خانواده 👪، طبیعت🍃، یاد گرفتن و علم 📚، غذاهای خوش مزه 🍕، لباس ها👗، خوابیدن😴، رویاها🎈، خورشید 🌞، عشق💕، ماه و ستاره 🌒، خونه 🏡، تکنولوژی 💻، دوستا و آشناها 👭، لبخندهای خوشگل 😄 ... ! ♡