صبح شوهرم صبحونشو خورد با عجله چاییشم نخورد گفت میرم اداره، دندونشو جراحی کرده بود یکم درد و عفونت داشت دیشب مامانش یکم دمکردنی داده بود گفت عفونتشو میبره، منم دیدم صبح یادش رفت برداره با خودش بردم پارکینگ بدم بهش که تو اداره دم کنه. در آسانسورو که باز کردم دیدم یه گوشی که من ندیده بودم دم گوشش نگه داشته نشسته تو ماشین ، اومدم نزدیک زدم به شیشه برگشت تا منو دید گوشیرو قایم کرد. گفتم اون گوشیه کیه گفت مال دوستمه گفتم دست تو چیکار میکنه ؟ گفت مونده دست من. گفتم به کی زنگ میزدی گفت به دوستم داشتم میگفتم دارم میام. دمکردنی روهم نخواست عصبانی شد گفت چرا یهویی مثل جن ظاهر میشی !