همه ی اطرافمون پراز معجزه ست...
همه چیز
ولی یبار اشکم دراومد به خاطرش
اونم وقتی بود که توی دانشگاه بودم باید شهریه میریختم به حساب ۴۰۰ وخورده ای بود
از کارتم خبر داشتم که توش پولی نیست
از مامانمم خبرداشتم پولی نداره
اگه پول نمیریختم حساب اون ترم حذف میشدم
وقت انتخاب واحد برای ترم بعدم داشت تموم میشد
از هیچ جایی امید نداشتموبه هیچکسم نگفته بودم پول لازمم
کارتمو زدم موجودی بگیرم دیدم به اندازه ی شهریه م پول توحسابمه...اون لحظه فقط تونستم گریه کنم..چون هیچکس جز خدا نمیدونست من برای چه بیتابم