2777
2789

۴سالم بود که مامانم بخاطر افسردگی شدیدی ک داشت چون تو ی تصادف داداش و مامان و باباشو از دست داد و مامان منم خودکشی کرد

بعد اون بابام ب یه خانوم ازدواج کرد که اگه نمیدونستم قبلا مامان داشتم این خانومو ب عنوان مادر جای مادرم میذاشتم

از هزار بدبختی نجاتم داده کلی محبت همه ی زندگیشو بهم داده از بابام ۲تا دختر و ۱پسر داره

من قبل دانشگاه با یه اغایی اشنا شدم که همه چیش خوب بود

عاشق شدم دلم پیشش بود شدید

یه روز رفتم ب مادرم(نامادریم)گفتم که یه شخصی هست اینجوری که حرف نیزنیم اونم منو کشوند برد انباری گف بابات بفهمه پوستتو میکنه درستو بخون بری دانشگاه بهشم بگو صب کنه دیدار اینا نداریم 

درس خوندم دانشگاه قبول شدم مهر میرفتم دانشگاه اما تابستونش کلی اتفاق افتاد زندگیم عوض شد

اونی که عاشقش بودم اسمش محمد بود...ی روز تابستون بهم زنگ زد گفت کوچه پشتی ام بیا بیرون

منم رفتم ب مامانم گفتم که اومده دیدنم

گفت لاوین بدبختمون میکنی الان شلوغه نرو ی اتفاقی میوفته

منم گفتم ۵دیقه بزار برم زود میام ب زور و ب اجبار گفتم میرم

رفتم 

محمد کوچه ی پشتی ماشینشو نگه داشته بود سوار شدم حرف زدیم عاشق بودم دوسش داشتم من صدای اونو موقع حرف زدنش نمیشنیدم

من یک مامان هپارینی‌ام

ادامش

دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃   امضامو هفته‌ای یکبار بروز میکنم🤗😍

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

گقت باید راجبه یه موضوعی حرف بزنیم

من دیگه نمیتونم تا اینجا بسه زندگیم گوهه نمیتونم ادامه بدم بدبختی دارم شرایط ندارم

من اون لحظه خودمو زندگینو باختم

اون لحظه میخواستم بمیرم

گفت پیاده شو برو دنبال زندگیت

هرچی تلاش کردم نشد هرچی گفتم نشد

گفت واقعیتش در حدم نیستی من بالاتر رو میخوام

پیاده شم با گریه برگشتم خونه

من یک مامان هپارینی‌ام
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792