میدونی من از صبح که تاپیکتو خواندم تو فکرت بودم، زندگی بهم یاد داده شرایط همیشه یجور نیست ، مثلا شما که قبل ازدواج دعوا زیاد میدید ولی الان دیگه بعد ازدواج نمیبینی، سختی هات یجور دیگست
خیلی ها اومدن گفتن بخاطر سن کمه ولی اینطور نیست عاقل شدن و پختگی به تجربه های سخت آدما برمیگرده و هم اینکه توی هرشهری یه فرهنگ خاص وجود داره
با چیزایی که از برادرات گفتی دقیقا متوجه شدم شرایط چجوریه،خودم یدونشو دارم، بنظرم الان که خونه شوهرتی وضعیت بهتره
بهترین راهی که به ذهنم میرسه اینه که آروم آروم کار کنی، کم کم کمک کنی که خسته نشی، و اینکه اگه حرف زدن یه گوش در باشه و یه گوش دروازه، یجور که انگار شوهرت ببینه داری کار میکنی ولی درواقع حجم کمتری انجام بدی، شاید شوهرت هم نپخته و کم سن و ساله یا مادرخودشم قبلا اینجوری باهاش رفتار میشده و کتک میخورده حالا شوهرت داره برای مادرش جبران میکنه ولی حالیش نیست شما هم مادر بچه های آیندش هستی. رفته رفته با محبت هرکسی رو میتونی جذب کنی، با شوخی و لبخند و پر انرژی بودن،
همه اینا رو گفتم به عنوان پیشنهاد چون میترسم اگر طلاق بگیری بیشتر اذیت بشی
ان شاء الله این روزهای بد میگذره