من 1 ساله عقد کردم با خانواده شوهرم تقریبا صمیمی و دوستانه رفتار میکنم . چند ماه پیش یه دفه شوهرم گفت میری دم کوچه نون بخری ؟؟؟من چون تو مجردیم چند باریم نون خریده بودم واسم زشت و عار نبود که برم نون بخرم.رفتم خریدم واومدم کلی هم از من تشکر شد . الان واسه شوهرم خونه مادر شوهرم مهمون اومده .مادر شوهرم به من میگه برو نون بخر واسشون هر چی به شوهرت میگم پا نمیشه .میگم خب به برادر شوهرم بگو میگه برادر شوهرت دیرش شده باید بره سرکار .یکم این پا اون پا کردم که مادر شوهرم خجالت بکشه که به من میگه اما انگار ن انگار . اخرش لباس پوشیدم که برم بگیرم برادر شوهرم صدام زد خودش رفت خرید . نمیدونم چرا حس میکنم احترام ندارم . مثل یه عروس باهام رفتار نمیشه . اینم بگم من چون خونمون دوره هر کقت میام خونه مادر شوهرم حداقل دو سه روز میمونم .الانم عیده بخاطر دیدو بازدید هاشون مجبورم تا 13 بدر بمونم .
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
خرّم آن روز که پرواز کنم تا بر دوست به هوای سر کویش پرو بالی بزنم ❤ ❤ الهی شکرگزار این زندگی هستم که به من بخشیدی؛ به خاطر همه چیزش:تو را شکر بابت آدمهایی که معلم من بودهاند.❤تو را شکر بابت درسهایی که زندگی به من ارزانی داشتهاند.❤تو را شکر برای عشقی که میگیرم، میبخشم و میپراکنم. ❤ ( تایپ کردم گلبهارجون بعد دیدم "ر" جا افتاده)😮
عزیزم وقتی به کسی نزدیک میشی و این همه رفت و آمد خب طبیعیه دیگه
دوران بـقا چـو بـاد صـحـرا بـگذشـت/ تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت__ پنداشت ستمگر که ستم بر ما کرد/بر گـردن او بـمـانـد و بــر مـا بــگـذشـت 🌷مخاطب خاموش دیروز و روشن!امروز...
عزیزم فقط عیب از شوهرته یعنی چه حال نداره حالا احترام به کنار پس فردا تو زندگی همه چیزو میندازه رو دوش تو میگه حاد ندارم بازم صد رحمت به غیرت برادر شوهرت با اینکه دیرش شده بود پاشد رفت من از این لحاظ نمیگم که نون خریدن زشت باشه از این لحاظ میگم که شوهرت نشسته تو آماده شی بری ؟