2777
2789

سلام.قبلا یه تاپیک زدم که یک دفعه همین چند وقت قبل میلاد و دم مغازش دیدم و شوک شدم و هیچی نگفتم و اومدم خونه سریع.(قبل ازدواجم با میلاد تقریبا یکسال دوست بودم البته بیشتر تلفنی  و چت.و حتی خاستگاریم اومد ولی خانوادم قبول نکردن و من ازدواج کردم با یکی دیگه.تاپیک اولم هست همه چی)

اوندفعه همش با خودم میگفتم کاش یکم وایمیستادم و ازش میپرسیدم ازدواج کرده یا نه و...که دیگ انقدر حول شدم سریع اومدم خونه.

حالا امروز دوباره دیدمش.

من حسابدارم یکی از چکا دریافتی برگشت خورده بود.رفتم بانک که نقد کنم.نوبت گرفتم و نشستم.که یکدفعه اومد صندلی بغل دستم نشست گفت خوبی نگار خانوم.

من ییییییخ کردم اومدم پاشم که برم دیدم 10نفر بیشتر به نوبتم نمونده و حتما این چکو باید امروز پاس میکردم.دیگه هیچی نشستم.

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

ینی مگه میشه بعدازدواج هم حسی داشته باشی ب قبلیا؟🤔

من اصلا حسی ب اونموقه ها ندارم.فقط شوهرم😍😍😍

خداروشکر بابت اخلاقم😍😍😍                                   خووووونسرد و صبور😁

خلاصه دوباره پرسید چه خبر؟چکارا میکنی؟

منم هیچی نمیگفتم.از آخر گفت چرا جواب نمیدی منکه حرف بدی نمیزنم

فقط برگشتم یه کوچولو نگاش کردم و گفتم هیچی

وااای خدا همه اون یکسال زنده شد.همه حرفا و خاستگاریا وااای چه روزایی بود


خب چیو بفهمه  کاری نکردی که   من خر چه جراتی داشتم چن سال پیش یه کاری کردم هنوز تو ترس فهم ...

منم ی کاری کردم ک الانم میگم عجب دیونه ای بودم  ینی دیوووونه هااا

جنگیدن بلدم، ولی بعضی هدف ها ارزش جنگیدن ندارن.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792