سلام.قبلا یه تاپیک زدم که یک دفعه همین چند وقت قبل میلاد و دم مغازش دیدم و شوک شدم و هیچی نگفتم و اومدم خونه سریع.(قبل ازدواجم با میلاد تقریبا یکسال دوست بودم البته بیشتر تلفنی و چت.و حتی خاستگاریم اومد ولی خانوادم قبول نکردن و من ازدواج کردم با یکی دیگه.تاپیک اولم هست همه چی)
اوندفعه همش با خودم میگفتم کاش یکم وایمیستادم و ازش میپرسیدم ازدواج کرده یا نه و...که دیگ انقدر حول شدم سریع اومدم خونه.
حالا امروز دوباره دیدمش.
من حسابدارم یکی از چکا دریافتی برگشت خورده بود.رفتم بانک که نقد کنم.نوبت گرفتم و نشستم.که یکدفعه اومد صندلی بغل دستم نشست گفت خوبی نگار خانوم.
من ییییییخ کردم اومدم پاشم که برم دیدم 10نفر بیشتر به نوبتم نمونده و حتما این چکو باید امروز پاس میکردم.دیگه هیچی نشستم.