مادرشوهر من هروقت زنگ میزنم از مریضی ها و مشکلاتشون میگه همش آه و ناله میکنه نوه ش سرما خورده باشه از قسطای دختراش... همش خبرای بدو میگه. نمیدونم چه فکری میکنه؟ لابد فکر میکنه خبرای خوبو بگه من چشمشون میزنم.
یا همش میگه بچم لاغر شده (شوهر من) به خودش نمیرسه دکتر نمیره . (همش تیکه به منه که بهش نمیرسم)
ولی دلیل اصلی زنگ نزدنم اینه که چند بار الکی از زبون من حرف برده پیش شوهرم در حالیکه دروغ گفته و حرفای خودش بوده
منم به شوهرم گفتم و دیگه هم تا مجبور نشم زنگ نمیزنم
ولی باز شوهرمو پر میکنن که من گرم نیستم باهاشون
منم برام مهم نیست