2777
2789
عنوان

کسی بچه طلاق بوده از سن پایین؟ دخترم خیلی بهانه گیر شده

| مشاهده متن کامل بحث + 1976 بازدید | 98 پست
خب کور از خدا چی میخواد؟!؟! هم بچه رو نگه داری هم تمام حق و حقوقت رو بخشیدی میخوای طرف اصرار به طلا ...

حرفت خیلی درسته. راست می گی. پارسال که اون اس ام اس دوست دختر سابقش رو دیدم کلی دعوامون شد. بهم گفت مهرت رو ببخش و برو. مگرنه بچه رو تو هر سنی بشه ازت می گیرم و اگر هم بمونی خونه انقدر اذیتت می کنم تا خودت همه چیو ببخشی و طلاق بگیری. یه چند روز موندم اما دیدم خیلی دارم خودم رو کوچیک می کنم و بهش گفتم حضانت بی قید و شرط بده منم همه چیزو می بخشم. درسته، از اون موقع اصرارش برای طلاق خیلی بیشتر شد. البته گور باباش. من حتی اگر قرار باشه یک روز دخترم رو ازم دور کنه میخوام صد سال مهریه و هر کوفت دیگه هم نگیرم

خدایا بهترین را پیش راهم قرار بده

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

من سه ساله بودم طلاق گرفتن

اوایل بابام ب دفعات اومد دنبالم میبردم بیرون ولی وقتی پیش بابام بودم پش سر مامانم حرف میشنیدم وقتی هم برمیگشتم اینا از من آمار میخواستن 

عصبی شده بودم 

باز خانواده مامانم وقتی پش سر بابام حرف میزدن من میفهمیدم ی جورایی ازش بدم اومد چون حرفاشون رو من تاثیر گذاشت هر چند ک حرفاشون راست بود ولی نباید جلو من میگفتن چون واقعا من از بابام ترسیدم یه دوبار اومد نرفتم دیگ نیومد

مامانم مریض شد یه مریضی سخت مجبور شد بره تهران برا معالجی سالها اونجا بود و میرف میومد منم پهلو پدربزرگ و مامان بزرگم تنها بودم خیلی ب پدر بزرگم وابسته شدم ولی تا کلاس پنجم ک...خدا بیاامرزتش انقد از مرگش شوکه شده بودم تا چند ساعت زبونم فلج شده بود ولی هیچکی حواسش ب من نبود

به تو حاصلی ندارد غَمِ روزگار گفتن،که شبی نَخُفته باشی به درازنای سالی،غَمِ حال دردمندان نه عجب گَرَت نباشد،که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی

اگه خیلی به باباش وابستس بده به باباش کلا

باباش عصبیه. نمیتونه. میره میندازه رو دست مادرش و میره دنبال یه زندگی جدید. من اصلا از دخترم نمیگذرم

خدایا بهترین را پیش راهم قرار بده

میخوام ادامشو بنویسم ک مواظب بچت باشی من خیلی سختی کشیدم ولی بچه تو داری بودم و ب کسی نمیگفتم بقیه فقط افسردگی و پرخاشگری من و میدیدن

به تو حاصلی ندارد غَمِ روزگار گفتن،که شبی نَخُفته باشی به درازنای سالی،غَمِ حال دردمندان نه عجب گَرَت نباشد،که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی

من سه ساله بودم طلاق گرفتن اوایل بابام ب دفعات اومد دنبالم میبردم بیرون ولی وقتی پیش بابام بودم پش ...

توت فرنگی جان منم هم تو کتابها هم از مشاور شنیدم که اصلا نباید بد گفت. من هیچی ازش نمیپرسم و تازه هروقت میگه بابا میگم بابا خیلی تورو دوست داره و مهربونه. اما به نظرم همینکه شما از یه جایی دیگه بابات رو ندیدی برات بهتر بوده. الان دختر من بعد از دیدن بابش خیلی بد قلق می شه. اینکه هی از این خونه بره اون خونه از ظرفیت بچه خارجه

خدایا بهترین را پیش راهم قرار بده

حالا دخترتون بچه است ولی میگم چرا بعضیا عقلشون کار نمیکنه دیدین مثلا پسری عاشق دختری میشه یا دختری عاشق پسری میشه که ادم خوبی نیست  همه میگن این دختر زن زندگیت نمیشه این پسر مرد زندگیت نمیشه باز گوش نمیده می ره ازدواج میکنه بعد مشکل پیش میاد یا مثلا میبینی پدر و مادر جونشونو واسه بچه می زارن آخرش بچه عاشق پدر بزرگ یا مادر بزرگ یا یکی از اعضای فامیل میشه نمیدونم دلیلش چیه بعضی وقتا  ادم خوبا عاشق آدمهای بد یا آدمهای بی احساس میشن الان دختر شما هم عاشق پدر بی مسئولیتش شده میگن عاشقا کورن راست میگن 

استاتر از مشاور کمک بگیر هم واسه حس خودت هم حال بچه.البته اون لجبازی شاید بخاطر اینه که شما فکرت مشغ ...

نه من اصلا باهاش بد رفتاری نمیکنم و خیلی حواسم هست. اما افسرده شدم و اون فهمیده و مرتب ازم میپرسه مامان غصه داری؟

خدایا بهترین را پیش راهم قرار بده

بعد فوت بابا بزرگم دنیا واسم تاریک شد

هرچند مادربزرگم خیلی خیلی بهم محبت میکرد

خاله و شوهر خاله با دخترشون ک همسن من بود با ما زندگی میکردن

شوهر خالم با اینکه ده یازده سالم بود ولی اذیتم میکرد خیلی آدم کثیفی بود و منم نمیتونستم به کسی بگم(الان میگم کاش میگفتم و این همه سختی نمیکشیدم بچه بودم )چند سال گذشت من بزرگتر ک شدم دیگ ازم ترسید نمیومد سمتم ولی من واقعا حال روحیم داغون بود شتگرد اول کلاس بودم ولی اصن نمیتونستم درس بخونم تو خونه صداشو ک میشنیدم دلم میخواس خودمو بکشم چند بارم تو همین سن کم خودکشی کردم ولی کسی نمیفهمید فق چند روز گیج بودم

بعدش خوب شدم

مادرم تو همین سالا ازدواج کرد التماسشو میکردم بزار برم یه دبیرستان شبانه روزی ولی نزاشت

از دلیلش خبر نداش 

به تو حاصلی ندارد غَمِ روزگار گفتن،که شبی نَخُفته باشی به درازنای سالی،غَمِ حال دردمندان نه عجب گَرَت نباشد،که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی

بلاخره اون سالها گذشت الان من ازدواج کردم و الان بیس و س سالمه ولی متنفرم از پدرمادرایی ک بچه هاشونو رها میکنن

به تو حاصلی ندارد غَمِ روزگار گفتن،که شبی نَخُفته باشی به درازنای سالی،غَمِ حال دردمندان نه عجب گَرَت نباشد،که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی

توت فرنگی جان منم هم تو کتابها هم از مشاور شنیدم که اصلا نباید بد گفت. من هیچی ازش نمیپرسم و تازه هر ...


مهاجرت کن برو 


ابن هنوز کوچیک 

بعد چیزی نمیفهمه

پدرش که وقتی زن کرفت 

که دیگه نمیاد اینو ببینه

دوست صمیمی من بابا مامانش سه سالگی دوستم طلاق گرفتند ولی شرط کرده بودند بچه پدرش را نبینه به بابا بز ...

منم درظاهر همین بودم خیلی بچه باهوش و سرزبون دار 

ولی وقتی پدربزرگم فوت شد دنیای شیرین منم تلخ شد

به تو حاصلی ندارد غَمِ روزگار گفتن،که شبی نَخُفته باشی به درازنای سالی،غَمِ حال دردمندان نه عجب گَرَت نباشد،که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی

توت فرنگی جان منم هم تو کتابها هم از مشاور شنیدم که اصلا نباید بد گفت. من هیچی ازش نمیپرسم و تازه هر ...

نه ندیدن بابا راهکار نیس فک میکنی من راحت بودم چ شبایی ک تو بچگی تا صب اشکام میریخت و دم نمیزدم

یادمه یه شب انقد گریه کردم ک شبش حضرت محمد (ص) ب خواب دیدم 

اونموقع نفهمیدم کی بوده بزرگتر ک شدم فهمیدم چ کسی و ب خواب دیدم اونم دلش برا یتیمیت من سوخته پیلمبرمونم یتیم بودن

چ زجرایی ک نکشیدم بچه بودم نمیفهمیدم طلاق چیه همش رویابافی میکردم ک بازم با هم میشن اونوخ من مامان دارم بابا دارم میریم خونمون خونه خودمون

به تو حاصلی ندارد غَمِ روزگار گفتن،که شبی نَخُفته باشی به درازنای سالی،غَمِ حال دردمندان نه عجب گَرَت نباشد،که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی

حرفت خیلی درسته. راست می گی. پارسال که اون اس ام اس دوست دختر سابقش رو دیدم کلی دعوامون شد. بهم گفت ...

من دقیقا ی مردی رو میشناسم عین شوهرت رفت پی دوست دختر سابقش و همش زنش رو اذیت میکرد که زندگی رو ترک کنه 

ولی زنه با شما خیلی فرق داشت

دو تا بچه ها رو گذاشت و رفت مهریه،  نفقه، اجرت المثل 

همه رو گذاشت اجرا حدود یک سال هم اصلا نیومد بچه ها رو ببینه

مرده هم که با این شرایط نمی تونست به رویاهاش برسه

باز با اینکه مسئولیت بچه ها افتاد به مادربزرگ مسن شون

مرده دو سال رفت پی عیش و نوشش الان که دیگه موعد پرداخت مهریه شده مثل سگ پشیمونه و دست به هر کاری زده که زنه بر گرده

برای سلامتی دوقلوهام دعا کنید
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز