پسر عموی ِ دختر عمم بود 
در اصل دختر عمه واسطه بود 
یکاری ک بخاطرش کردم هنوزم وقتی یادم میفته مخم سوت نیکشه اینه 
اول دبیرستان بودیم ب دختر عمم گفته بود دفتر ریاضی شو بگیر مساله ها رو حل کنم 
تماااامممم شبو نشستم دفتر ۲۰۰برگ ریاضی رو روی ی دفتر دیگه تمیز نوشتم ک ی وقت نگه دفترش شلخته بود 😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨