امشب پیش شوهرم نیستم و حالم بده اومدم شهردیگه برای کاری خونه عموم هستم ، انگار تو خیابون بیدار میبودم بهترم بود
فضا برام سنگینه، عادت دارم هرشب تو بغل شوهرم باشم دستاش دورم
نفسش به صورتم بخوره بعد خوابم ببره
الان انگار دنیا به اخر رسیده از ۱۲ تو رختخوابم تا الان ، چقد باهاش تصویری حرف زدم ولی خیلی دلم تنگشه خیلی بهش وابسته شدم تو این یکسال