دوستان بیایید کمک ، منو شوهرم دو ساله عقدیم خیلی همو دوس داشتیم با عشق ازدواج کردیم ، خونه ی مامانم کلا تحت اختیار ماس بماند که اصلا باهم رابطه نداریم اول گفتم خونه مامانم کلا دست ماس ک نگید شاید تنها نمیشید ، دیشب خواست ببوسه منو اونم از روی دل که من خواستم ببوسمش نذاشت منم قهر کردم اومد خودش منو ببوسه اشتی کنیم دستمو گذاشتم گفت ماچ کردنی نیستی نمیخواستم ببوسمت ، بعد امشب خونه مامانم جاریم و مادرشوهرم و مادر جاریم اومده بودن با دختر سه سالش ، شوهرم تو اتاق بود و ما پذیرایی نشسته بودیم صدای بوسیدن بچه تا پذیرایی میومد بماند که یکی دوتا نبود از اول تا اخری ک خونمون بودن بغلش و ماچش میکرد ک من دیگ حالم بد شد و حس بدی گرفتم نمیگم خدایی نکرده شوهرم خوب نیس و نظر بد داره نه ، میگم من ذهنم خیلی بد شده چون خودم خیلی اذیت شدم ، پوست صورتم صافه و بدون لکه زشتم نیستم بگید حسی بمن نداره همیشه هم باهمیم اهل خیانت نیس ولی نمیدونم چرا اینجوریه حالم بده خوابم نمیبره ،
سرد مزاجه
یه چیزی پرونده همینطوری
الهی 🥺
سرده شوهرت؟چرا رابطه ندارین؟
چرا رابطه ندارین؟
باید ازش میپرسیدی منظورت چیه
اتفاقا فکر بد کن
یعنی وقتایی که تنهایید باهات کاری نداره؟منظورم روابط جنسیه
ی چیزایی بعضی وقتا مثل دلخوری های ریز ریز هم جمع میشه اینجوری میشه ربطی به ظاهر بعد دوسال نداره
حتما باهاش با مهربانی و در موقعیت درست صحبت کن و بگو که ناراحت شدی و به حرفهایش گوش بده.. نذار با قضاوت اشتباه فاصلتون زیاد بشه
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
