عزیزم شما با کسی ک نه چشم دیدن تورو داره نه بچه معصوم و بی گناهت رو ارتباط میگیری؟ تا وقتی بچم نبود هرچی تیکه کنایه مینداخت من ب خنده میگرفتم هرچی دو بهم زنی میکرد میخواست منو بد کنه پیش خانواده شوهر نادیده گرفتم
ولی وقتی بچم ب دنیا اومد دیدم فقط روز اول اومد گفت اون همه شکم داشتی اینو زاییدی این بود بچت
خندید و رفت دیگ باهام حرف نزد تا ده روز خونمون مهمون رفت امد میکرد این منو محل نمیداد
بچم دوماهش بود بغل دختر خواهرشوهرم.
دختر خواهرشوهرم ب جاریم گفت اینو ببر پیش مامان من
جاریم گفت اخه اینو کی میخواد هیچ کس نمیخوادش
بچم یک سالش بود بچه اون دوسال و نیم
برده بود خونشون دختر منو تو راه پله شنیدم ب پسرش میگفت بزنش افرین بزن پر روعه این
بچم دو شب بستری شد بیمارستان یه زنگ نزد حالشو بپرسه اومدم خونه هیچ حالش نپرسید از من
در حالی که سه هفته قبلش این از پله افناد رفت بیمارستان عکس برداری با اینکه چیزی نشده بود بهش من زنگ زدم حالش پرسیذم فرداش اومد پایین حالش پرسیدم
لباس های دخترم جا می موند خونش پرت میکرد همه رو راه پله یکی اینور یکی اونور