مث سگ پشیمونم ک اومدم خونه جاری

برادرشوهرت فهمید شب گرسنه موندید؟ 

اره منم میدونستم تقصیر مادرشوهرمه بخاطد همین میخواستم اشتی کنن 

تقصیر منم بود دخالت بیخودی کردم

چه جوری بیست و سه سالت هست پسر هشت ساله داری ؟؟دوبار ازدواج کردی؟بعد همین شوهرت که آلان باهاش زندگی میکنی اینقدر سرت کوبیده زمین که عینکی شدی بعد ازش بارداری ؟؟؟؟چه قدر علاقه داری به موضوعات جنجالی اینقدر دروغ نگید حق الناس گردنت هست

 کاش تو این سایت نظارت باشه هرکس پربازدید شد ای پی  چک کنن ببین چند تا کاربری داره با هر کدوم داستان های مختلف

بنظزم بهتر بود شما اصلا همراه همسرتون نمیرفتید و کلا خونشون نمیموندید من خودم خوشم نمیاد کسی بیاد بمونه خونه روتین زندگیم بهم میخوره و راحت وازاد نیستم

اولین کسی که جاریم رو پاگشا کرد من بودم   و پنج روز   ر مهمونم بودن هیچکس به رسمیت نمی‌شناختش چون بدون عقد و نامزدی شش ماه خونه مادر شوهرم بود.براش دیدنی  کادوی خوب بردم.محبور شدیم چند روز بریم خونش باور میکنید تا قند و چایی و مرغ و گوشت و روغن  و میوه رو خودمون خریدیم ولی اون یا کوکو درست میکرد یا پوره سیب زمینی.تازه کل خونش رو تمیز کردم به دونه میوه حلومون نگذاشت.الان پنج ساله پام رو خونش نذاشتم ولی اون پررو پررو میاد باز 

دقیقا درسته

مگه اون باید برات مینداخت ،لابد از قبل خبر ندادی میای ،اونم لج کرده بفهمی 

ناهار چی درست کرده؟؟؟؟

وای حالا خبر نداده باشه هم خونه غریبه ک نرفته یه جا بندازه اسمون ب زمین میاد، بعدشم مهمون خودش باید بره جا بندازه؟ چقد عجیبین شماها

نمی دونم حس،میکنم ما جهت فکریمون فرق میکنه جاریش اگه با همسرش مشکل داشته باید با خود همسرش حل میکرده نه با مهمون . این خانومم جایی نداشته بره خواهرش گفته نیا شوهرشم که تکلیفش مشخصه .بنابراین کار اون خانوم غلط بوده .ادم به مهمان خودش حمله نمیکنه تا شوهرشو کنترل کنه حتی مهمان سرزده باشه . اینا نشونه نابالغی هست بازم میگم مسیر فکری فرق داره. 😍

نمی دونم من نخوندم حقیقتا . خودمم نمیکشم دارم محترمانه با این دوستمون صحبت میکنم

مهممون یه وعده دو وعده نیست ک یه روز  ک گذشت باید پاشه کمک بده تو کارا

پس کلا رو نده بهشون

جوری که اول تعریف کردی انگار تو مقصر بودی فقط

عجیبه خانواده شوهر من از صبح برو تا نصف شب بمون چای که هیچ یک لیوان آب هم نمی‌دن به آدم یخچالشون تو اتاق خوابه میرم تو اتاق پرو می‌بندم میخورن میان بیرون  خدا لعنتشون. کنه اون چند سال اول شوهرم به زور می‌بردم اونجا از صبح تا شب از حال میرفتم دیگه خودم میرفتم فلافل یا کیکی می‌خریدم می‌خوردم 

من جایی برم که بهم بی احترامی بشه  یا کسی بهم بی احترامی کنه اون خونه معمولا دوباره نمیرم