2777
2789
عنوان

مامانم بی اجازه رفته در کمدمو باز کرده میگه تو دزدی بخاطر نامزدش 😭

| مشاهده متن کامل بحث + 86152 بازدید | 1176 پست

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

عزیزم تو هر مرحله ای هستی منو در جریان بزار بازن داداشت باهم یه دعایی چیزی بگیرین به خوردش بدین از چ ...

چشم عزیزم هرچی شد بهتون میگم . این ترشی قضیش چیه یکم راهنماییم میکنید

یعنی مرده خونه نداره؟؟؟؟ میخواد داماد سرخونه بشه بیاد خونه مامانت ؟؟؟!!! جلل الخالق اینجوریشو ندیده ...

نه ماشین داره نه خونه . خونه اجاره ای داره تصمیم گرفتن جای اینکه اجاره بدن بیان خونه ی ما مفت بخورن و بخوابن

داداشت مشکل نداره خودش؟ روش کار کن مامانتو منصرف کنه

6 ماهه بیچاره خودشو به در و دیوار میزنه . اول با محبت حرف زدیم منو داداشم باهاش ، بعد داداشم به خاله و داییم گفت اونا حرف زدن ولی راضی نشد . بعد داداشم قهر کرد باز قبول نکردمامانم . بعدشم داداشم گفت به درک هرغلطی میکنی بکن فقط بدبخت شدی نیای به من بگی 


تو دو سه تا صفحه ی قبل از کامنتت گفتم داداشم امروز اومد چیشد ، به داداشم گفتم چون . زنگ زدم گفتم

به داداشت بگو بیاد جمعش کنه


داداشم اومد با مامانم بحثش شد . خیلی دعوا بالا گرفت داداشم میگفت بابام بهت اعتماد کرد گفت یه وقت بچه ها خونرو ازت نگیرن که بی سرپناه نشی حالا داری خواهر منو بی سرپناه میکنی ؟ گفت پدر اون مردو درمیارم فکر نکن ولش میکنم ( نمیدونست یارو خونه نداره و قراره بیاد خونه ی ما )
گفت گو.ه خورده میخواد پسر الدنگشو با خودش برداره بیاره اصن غلط کرده خودشم میخواد بیاد . دهنشونو سرویس میکنم و...
بخاطر یکی که معلوم نیست از کدوم جوبی پیدا شده اینجوری میکنی تو مادری اخه و ...
مامانمم زد به مظلوم نمایی گفت شماها نمیفهمید من تنهام من حس تنهایی میکنم شما از قصد اینجوری میکنید من تو تنهایی بمیرم هرچی دارمو بالا بکشید
داداشم گفت من اگه به مال تو نیاز داشتم عین سگ جون نمیکندم ، خواهرمم با وجود من نیاز به مال و اموال تو نداره ما بخاطر خودت میگیم هرچی داری نداریو میگیره عین سگ پرتت میکنه بیرون و ..
درست کامل یادم نیست یه همچین چیزایی رد و بدل شد
خلاصه خیلی دعوا بالاگرفت من همرو یادم نیست

بعدم داداشم گفت وسایلاتو جمع کن نمیزارم یه لحظه ام اینجا بمونی و ...
من مخالفت کردم گفتم همینجا میمونم فردا بیا دنبالم بریم برا شکایت ( جلو مامانم نگفتم تو اتاق به داداشم گفتم )
اخرم به زور اوردتم خونشون گفت فردا باهم از خونه ی ما میریم شکایت میکنیم ، بعدش میرم سراغ اون دوتا حمال نمیزارم بیان خونه ، بعد میری خونه ، وسایلاتو جمع میکنی میای خونه ی ما ، یاسمن ( زنش ) خودش گفت بردار بیارش اینجا . من ولی راضی نشدم قسمش دادم گفتم نمیام خونتون . راضیش کردم اخرم گفت قفل اتاقتو درست میکنم ، بعد گفت از این قفلای ضد سرقت به در اتاقت میزنم اگه یارو پسرشو برداشت اورد در اتاقتو کامل قفل میکنی با درب ضد سرقت نمیتونه کاری کنه و .. بعدم گفت ولی من نمیزارم پاشن بیان اینجا . به مامانمم گفته بود ، گفت یا خونه میگیره تورو برمیداره میبره یا نمیزارم پاشونو بزارن اینجا خون به پا میکنم .

داداشت مشکل نداره خودش؟ روش کار کن مامانتو منصرف کنه


داداشم اومد با مامانم بحثش شد . خیلی دعوا بالا گرفت داداشم میگفت بابام بهت اعتماد کرد گفت یه وقت بچه ها خونرو ازت نگیرن که بی سرپناه نشی حالا داری خواهر منو بی سرپناه میکنی ؟ گفت پدر اون مردو درمیارم فکر نکن ولش میکنم ( نمیدونست یارو خونه نداره و قراره بیاد خونه ی ما )
گفت گو.ه خورده میخواد پسر الدنگشو با خودش برداره بیاره اصن غلط کرده خودشم میخواد بیاد . دهنشونو سرویس میکنم و...
بخاطر یکی که معلوم نیست از کدوم جوبی پیدا شده اینجوری میکنی تو مادری اخه و ...
مامانمم زد به مظلوم نمایی گفت شماها نمیفهمید من تنهام من حس تنهایی میکنم شما از قصد اینجوری میکنید من تو تنهایی بمیرم هرچی دارمو بالا بکشید
داداشم گفت من اگه به مال تو نیاز داشتم عین سگ جون نمیکندم ، خواهرمم با وجود من نیاز به مال و اموال تو نداره ما بخاطر خودت میگیم هرچی داری نداریو میگیره عین سگ پرتت میکنه بیرون و ..
درست کامل یادم نیست یه همچین چیزایی رد و بدل شد
خلاصه خیلی دعوا بالاگرفت من همرو یادم نیست
بعدم داداشم گفت وسایلاتو جمع کن نمیزارم یه لحظه ام اینجا بمونی و ...
من مخالفت کردم گفتم همینجا میمونم فردا بیا دنبالم بریم برا شکایت ( جلو مامانم نگفتم تو اتاق به داداشم گفتم )
اخرم به زور اوردتم خونشون گفت فردا باهم از خونه ی ما میریم شکایت میکنیم ، بعدش میرم سراغ اون دوتا حمال نمیزارم بیان خونه ، بعد میری خونه ، وسایلاتو جمع میکنی میای خونه ی ما ، یاسمن ( زنش ) خودش گفت بردار بیارش اینجا . من ولی راضی نشدم قسمش دادم گفتم نمیام خونتون . راضیش کردم اخرم گفت قفل اتاقتو درست میکنم ، بعد گفت از این قفلای ضد سرقت به در اتاقت میزنم اگه یارو پسرشو برداشت اورد در اتاقتو کامل قفل میکنی با درب ضد سرقت نمیتونه کاری کنه و .. بعدم گفت ولی من نمیزارم پاشن بیان اینجا . به مامانمم گفته بود ، گفت یا خونه میگیره تورو برمیداره میبره یا نمیزارم پاشونو بزارن اینجا خون به پا میکنم .

به داداشت بگو نزاره مرده و پسرش بیان حداقل پسره نیاد قفل اتاقتم درست کن اگر عقد دائم کنن حقوقم مال خ ...

گفتم به داداشم عصر زنگ زدم گفتم اومد اینجا ، یدونه کامنت بالای همین کامنتی که برات گذاشتمو بخون ، گفتم چیشد

گفتیم اثر نداره 6 ماهه هی میگیم بهش

بفرستش مشاور

بگو اگه اون مرده زندگی بود تا این سن باید خونه داشت نه اینکه سربارشه

سال ۴۰۲ شروع یه زندگی جدید و تحول در من ...بینهایت خود جدیدم رو دوست دارم .💯

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز