دوستان من وقتی همسرم دانشجوی دکتری بود باهاش ازدواج کردم. خواهرام که همشون شاغل و بقول اون خانم با عرضه بودن تماما پیف پیف کردن. که این که پول نداره این که آینده نداره. همه شون این از فلان شهر کوچیکه. این قد کوتاهه. این هیزه. این جثه اش ریزه. زبون نداره. فقیره. یه عروسی نمیتونه برات بگیره. یه رستوران نمیتونه ببرتت. و هزاران تهمت و برچسب ناروا.
الان دو ساله کارگاه زده. کارگاه ماشین سازی. کم کم به امید خدا کارش داره میگیره. چندین ساله داریم با بدبختی و فقر زندگی میکنیم. یه گرون از کسی نگرفتیم. از هیشکی انتظار نداشتیم. جواب کسی رو ندادیم. بی احترامی نکردیم. دو تا خونواده ها اذیتمون کردن. مسخره کردن. الان شوهرم پول خریدن یه جفت کفش نداره. شیشه عینکش پر از خط و خشه. با همون روزی ۱۲ ساعت پشت کامپیوتره. میخوام بپرسم. اگه یروزی پولدار بشیم حقمونه یا نه؟ من تو این مدت هیچی ازش نخواستم. طلا عروسی ... هیچی. ولی شوهرم دست و دلبازه. مررررده. یه تومن داشته تمااامشو برام خرج کرده خسیس بازی در نیاورده. خانمایی که چشم دیدن زنای پولدار و ندارین. آیا شما بودین از ابتدا حاضر بودین از تمام خواسته هاتون بگذرین و تن به این ازدواج بدین؟شما از گذشته هیشکی خبر ندارین.