منم ۱۲ سالم بود اولین خواستگار اومد خونمون، انقدر ترسیده بودم بدنم داشت میلرزید
مامانم سعی میکرد من متوجه نشم و ب درسم لطمه وارد نشه ولی من فهمیده بودم و خیلی حالم بد شده بود. مامانم گفت نترس! تو خیلی کوچولویی، اینا نمی فهمن.
تا دانشگاهت تموم نشه نمیذاریم هیچکس بیاد سراغت و من یه نفس راحت کشیدم.
درنهایت وقتی لیسانسم رو گرفتم و ارشد قبول شدم و همزمان استخدامی هم قبول شدم ازدواج کردم😂