اتفاقاتی افتاد تو عروسی بعد پدرشوهر مادرشوهر طرف اون شخص خیر ندیده گرفتن
همون شب خاستیم بریم ولی فرداش رفتیم
۶ماه خونه بابام بودیم تا مستاجر خونه خودمون تخلیه کرد
ببین تو خدا هم باشی. خدایی هم براشون کنی. ساکت و خفه باشی. همین نفس کشیدنت هم.( دوران نامزدی و عقد) حرصشون میده. بعد تو دعوا یه چیزایی میگن که میگی یاخدا زندگی معمولی من چقد اینارو حرص داده. یاخدا چقد الکی وظایف اینا به دوش گرفتم و نگا فکر کردن وظیفه من بوده. خدا جوابشون بده.
البته ادم با ادم فرق داره