کثافت برگشت گفت اونا مهمونن گفتم من چیم ؟؟ گفت بشکنه پام روزی که تو رو واسه پسرم گرفتم ، گفتم از سرتون زیادم .
شوهرم داد زد ساکت شو بابام راست میگه . 
پاشدم رفتم از خونشون ،شوهرمم دنبالم اومد . بعد از اون دیگه هیچ وقت کار نکردم خونه پدر شوهرم الانم سالی یک بار میرم و دست به هیچی نمیزنم .
گذشت و گذشت تا اینکه کرونا اونا اومد ،من حامله بودم اونجا بود که شوهرم خانوادش شناخت ،البته تمام اینا که گفتم خلاصه و یک هزارم بود ،شوهرم همیشه خودش و زندگیش فدای اونا میکرد ،ولی اونا یه قدم براش جلو نمیزاشتن مثلا تولد بچه های اونا شوهرم سنگ تمام میزاشت ولی اونا تولد دخترم نفری ۱۰ هزار تومن پول آورده بودن با هزار منت  . بارها بهش گفته بودم ولی قبول نمیکرد . اما انگار از کرونا به بعد روی اصلیشون شناخت .