یه کمیش اگه زیاد شد پست پایین مینویسم .
خب جونم براتون بگه که ،من تک دختر بودم (معمولا میگن تک دخترا رو چشم جا دارن و فلان نمیدونم درسته یا نه ) ولی برا من برعکس بود اندازه تریلی ازم کار میکشیدن اصولا خونه پدرم کلا استراحتی وجود نداشت باید همش کار میکردی یعنی اگه کار نمیکردی هزار جور حرف مشنیدی ،یه خونه ای پر از مهمون همش عین کاروانسرا علی میرفت تقی می اومد بیش از اندازه هم مهمون نواز خودمون چیزی نخوریم ولی مهمون بخوره .عید ها رو نگم براتون که خونه پدرم ولوله بود (هنوزم همینجوره و عید ها من همچنان عین کوزت کار میکنم اونجا ) .حالا از پدر مادرم بگم دونفر کاملا شکل هم اخلاق و رفتار و منش ، ما بچه ها رو بد تربیت کردن یعنی جلو همه تحقیرمون میکردن کتمون میزدن الکی ها کاملا الکی ،اصلا نمیدونستن فلسفه بچه آوردن و بچه داری و تربیتش چیه ؟ فقط کتک و فحش و ناسزا بلد بودن بارمون کنن .اصلا بلد نبودن بچه عزت نفس ،اعتماد به نفس ،غرور داره نباید زیر پا لهش کرد ،یه چیز دیگه میگفتن تو هر شریاطی باید احترام بقیه نگه دارین حاضرجوایی نداریم .مثلا تو مدرسه با دوستامون (منو داداشام) دعوای بحثی چیزی بود ،اون بچه مقصر بود ولی مامان بابامون چکار میکردن ؟جلو پدر مادر اون طرف هر چی ناسزا و فحش بلد بودن به ما میگفتن .اون پدر مادر بچه ها هم دست پیشو میگرفتن .حتی خونه پدر بزرگامون  برای مثال ۲۰۰ تا نوه بودیم ولی پدر مادرموت کاری کرده بودن خاله و عمه هامون با بقیه نوه ها کار نداشتن ولی مارو حمال میدونستن کار میکشیدن یا مثلا اگه سروصدا بچه ها بلند میشد اسمی از بقیه نبود اسم ما بود . نمیدونم میتونید متوجه بشید چی میگم ؟؟
ولی پدر مادر ما براشون مهم نبود 
خلاصه شخصیت من اینجوری شد یه آدم خجالتی و کم رو که نتونه از حقش دفاع کنه یه ادم ظعیف بدون سرزبان داشتن ، حالا اینا تو سن کم ۱۶ سالگی هم شوهرم دادن به کی ؟یه خانواده که سنگ پا قزوین پیش این کم میاره