چرا اینطوری شدم
الان چند ماهه عقدیم ولی یروز خوش نداشتم یکماه دیگه عروسیمه از غم و غصه دارم میمیرم ن آرایشگاه انتخاب کردم ن لباس ن هیچی
اصلا بدم میاد از خانوادش از فامیلاش از همه چیزشون
یه مادر رو مخ داره ک یروز میام خونه شوهرم باید همه کاراشون بکنم غذا درست کنم چون هیچوقت خونه نیست
متنفرم ازشون
بلد نیستم با سیاست رفتار کنم هزار بار ب شوهرم گفتم از ازدواج پشیمونم خب میخوام گلایه مادرش نکنم نمیتونم الان بهم میگه مقصر تویی مامان من خیلی خوبه
چون اون خودشو خوب نشون میده هر بلایی سر من میاره معلوم نمیشه
کاش عشق کورم نمیکرد کاش ب خانوادم گوش میدادم خیلی غریب و بی کس شدم😔