ناراحت میشید؟؟
من بزرگتر از همه ام اما مامانم هرچی میشه ب آبجیم میگ و اونو آدم حساب میکنه
همه چی بین خودشونه انگاری من مهم نیستم
اینم بگم آبجیم زبون میریزه درست اما از زمان بچگی هم من تا اومدم زبون بریزم مثل اون تحویلم نگرفتن اصن حرفمو گوش ندادن منم دیگ ب مرور سرد شدم زبون نمیریزم....
اما ی مادر بچه هاشو میشناسه مامانم میدونه زبون نمیریزم اما وقتی هم حرف میزنم حرفای حرفای حقیقت و مهم و ارزش داره
چرت و پرت های خاله زنکی نیست اما بازم حرفام نه مهم میدونه و گوش میده ن عمل میکنه.....
مثلاً تاپیک قبلی گفتم داداشم زن میخواد آبجیم برداشته گفته اره این زن بگیره ما با فلانی قهریم و نمیشه نباید زن بگیره و ما میگیم کیو بگیره و حرفای خاله زنک
منم گفتم حقیقت داستان اینه کوچیکه عقلش کامل نیست ثبات مالی نداره هنوز درک مسایل زندگیو نداره مامانم هیچی نگفت حرفام اصن از رو زمین برنداشت