بعده عروسی هفته ای چند بار برم خونه مادرشوهر؟

قرصه مگه

خب پس همون هفته ای یه بار بیشتر نرو

والا هر دو هفته ی بار از همه معقول تره زیادم خودتو صمیمی نگیر بعد پرو مییشن

😂😂 من مادرشوهرم خوب بودو خیلی احترام میزاشت و واقعادلش تنگ میشدو غصه میخورد برا همین اولش هفته ای دوبارو میرفتم هفته ای دوبارم خونه بابام اینا بودیم.بعد ۲روزم یهو دوستامون و یا داداشای شوهرم میومدن دیدم هیچی برا خودمون دوتا زمان نداریم.یواش یواش کردمش هفتت ای یه روز 😂 فکر کنم البته من زیادی مراعات میکنم قرص ک نیست ب قول شما 😂

من خونه ی مامانم  هرروز صب معمولا  همسرم سرکاربودنی میرم وزود برمیگردم  آخه نزدیکم هستیم      همسرمم بددن من زیاد میره خونه ی مامانش به مامانش سربزنه اگرم نره تلفنی روزی بیست بار حرف میزنن باهم 

مادرشوهر وخواهرشوهرمن بدیا ودخالت کردناشونم گذاشتن محبت کردیم بهت توتشکر نکردی    عین نه ماه حاملگیم یکبارپیششون گفتم غذای سرخ کردنی بچه رو زشت میکنه  هرروز سیب زمینی سرخ کرده میپخت بامرغ مارودعوت میکردشام خونشون بعدباافتخارمیگفت من نمیزارم توتوی خونه غذابپزی بجز سیب زمینی سرخ کرده ومرغ چیزی نخوردم توی خونشون     موقع زایمانم ده سانت فول بودم خانوم اومده بودداخل اتاق زایمان هرچی دکتروپرستارمینداختنش بیرون نمیرفت بیرون 

الانم خواهرشوهرم بهم قیافه گرفته که مابتوخوبی کردیم توتشکرنکردی     

من که با مامانم همسایه دیوار ب دیواریم😊😊

من میگم ماهی ی بار نمیخوام اشتباه منو تکرار کنه ما با اینکه راهمونم دوره و۲ساعته ولی حداقل هفته ای ی بار میریم خونه مادر شوهرم که باعث شده عادت کنن نرفتنی ناراحت میشن

يه عروس ميخوان مث عروس ما.هنوز دوماه و ده روزه عقده همچين واسمون قيافه ميگيره.به مامانم ك اصلا زنگ نميزنهمامانم چند بار ز زد ديد ز نميزنه ديگه نزد منو خواهرمم همينطور.روز مادر پيش مامانم بود تبريك خشك وخالي نگفت رفته بود خونشون گير به داداشم ك بريم خريد كنيم واسه مادرامون ك داداشم پولشو بده.از نامزدي تا عقد تا عيد هيچي حتي يه جوراب واسه داداشم نخريدن اون وقت داداشم خرجي لباس و عيدي و آرايشگاه و همه چي هم بهش ميده با كلي قرض.عيد به مامانم زنگ نزد تبريك بگه حتي تا روز بعدش داداشم بهش ز زد گفت به مامانم ز بزن تبريك بگو ك خانوم به خودش زحمت داد ز بزنه هيچ جا ك نمياد ميگه رسم نداريم تا عروسي جايي بريم خونه دوماد بخوابيم داداشم رفت ب خونوادش گفت گفتن خودش نيومده.واقعا ميگن از هرچي بترسي سرت مياد.اون وقت منم ك عقدم جوري با مادرشوهرم رفتار ميكنم كل فاميلاشون دهنشون باز مونده

حالا من برعكسه.مادرشوهرم نزديكه 5 دقيقه راهه مادرم 2ساعت.تصميم گرفتيم هرشب بريم خونه مادرشوهر سر بزنيم(البته شرايط پدرشوهرم چون معلوليت داره همسرم بايد زياد بهشون سر بزنه منم مشكلي ندارم)بعدش آخر هفته دوروز خونه مامان من باشيم كه خداروشكر هردوطرف قبوليدن

خدوارو شکر عزیزم 

ایشالا هیچ موقع هم ب مشکل نخوری 

زياد نرو،همون يه بار بسه.خونه مامان خودتم همينجور.چون دوستاي من الان اين مشكلو دارن كه شوهرشون عادت كردن و خونه خودشون بند نميشن ديگه،همش ميخوان يجا چتر شن😄جدي ميگم