من همسرم با یه نفر میگرده که زندگیش مشکل داره یعنی اهل زندگی نیست کلا تو فاز دختر بازیه عشق حال زنشم براش مهم نیس زنه چون دوتا بچه داره نمیتونه بچه هاشو رها کنه
چندبار به همسرم اخطار بااین نگرد دیروز رفتن با هم گشتن منم باهاشون بودم گذاشتنم یه جا خودشون رفتن پی عشق حال منم اعصبانی بودم اونجا هیچی نگفتم اومدم خونه بازم چیزی نگفتم رفتم خوابیدم همسرم اومد با فحش بیدار کرد ازم یه شماره میخواست .منم اومد دادم بهش یه فحش دیگه هم داد .دیگه داغ کردم زدم به سین آخر شیشه میزم شکستم دوتا صندلی شکستم هرچی از دهنم رسید گفتم اونم جواب میداداعصابی شدم پرت میکردم تکه شکسترو تو سرو صورت بدنش به صورت جاخالی میداد از بدن نمیتونست جا خالی کنه میخورد بهش ..کلی هم همو زدیم ترکوندیم .بازم امروز از صبحی رفت با همون بگرده ...