خواهرم ۲۴ سالشه تازه دوسال ازدواج کرد
قبل اونم شوهرش ول کنش نبود و دیگه از اخر راضی شد
ولی دلم بیشتر میسوزه قبل شوهر الانش یه بار نامزد کرد خیلی عاشق پسر بود پسر ولش کرد گفت خانوادت خوب نیستن هم سطح منم نیستی رفت با یه دختر دیگه که خانوادش ساپورتش میکردن و پولدار بودن
خواهر منم درسش مامایی ول کرد دیگه طاقت نداشت اون پسر ببینه بعد دوسال گیرای شوهرش زنش شد رفت جنوب چون شوهرش نیرو دریاییه
یادمه رفتیم حرم به امام رضا گفت خوشبخت بشم
خدا شاهد خواهر من خیلی دختر خوبیه به همه کمک میکنه مهربون وخوش قلب و پاک
الان خواهرم اومده خونمون یه بچه هم سقط کرده
و با شوهرش به مشکل خوردن
دیکه گفتن همونمیخوایم
چرا اون پسر که خواهرم ول کرد خوشبخته خواهر من نه
امشب داشت میگفت ایسنتا نصب کرده حواسش پرت شه
براش توپیشنهاداش اومدن عکسای جشن فارغ ازتحصیلی دختر و نامزد سابقش دیده و جشن نامزدیشون
گریه میکرد دلم کباب شد
همه اش میکه من که گناهی نکردم آدم خوبی بودم چرا اینطوری شد