تقریبا پنج سالش هست اضطراب داره دیگه یه مدت بغل خودم خوابوندمش دست به سینه هام میزد می‌خوابید اون موقع ۳ سالش بود الان عادت مونده سرش شبا دست می‌زنه تو موقعیت ترس و اضطرابی یا گریه هم میپره بغلم باز میگیرتشون شیر خشکی ام بوده نمیدونم کی و کجا عادت کرد به این صاحب مرده ها امشب باباش سر یه موضوع دعواشرکرد گریه کرد پرید بغلم و باز دست زد
حساسه پدرش داد زد سرش به زور جداش کرد کلی حرفم به من زد چطور ترکش بدم ؟ باباش نمیزاره تراپیست ببرمش خدا لعنتش بکنه
باهاش رفیق شو
طبیعیه من داداش 27 سالم جلوی پدرمادرم میگوزه چیزی نمیگن بهش
باباش نزاره یواشکی ببرش
دستش رو بگیر
باهاش صحبت کن بگو کار بدیه
نمیدونم کار بدی یا ن پسر هفت ساله من نازشون میکنه میخابه
مشکل اضطرابو حل کن نه ممه گرفتنو
الهی عزیزم
اتفاقی براش افتاده که اینجوری اضطراب داره؟ یا مثلا از چیزی قبلا ترسیده باشه؟
بچه بود زیاد دعواش کردی؟ یا خودت و شوهرت جلوش دعوا میکردین که اضطراب داره ؟
وای خدا چه عادت بدی پیدا کرده، فقط میدونم با دعوا و تشر بدتر تو ذهنش میمونه...
یاد خودم افتادم بچه بودم اینجوری بودم چندین سال این عادتو داشتم فک کنم تا ۱٠ سالگی اینا همینجوری بودم🥲
لباس باز نپوش یه مدت فراموشش شه
خودت برو تراپیست بزا راهنماییت کنه
