این تاپیک هم ممکنه شاد باشه هم غمگین
اگه دوست دارید دلیلش رو هم بگید
مدرسه دوران دبیرستان زنگ بیکاری
روزهایی که بابام زنده بود😭😭😭😭
دلم واسه روزایی که عشقم رو داشتم تنگ شده 🥲واسه بغلش 😞
روزایی که مثل امشب با خواهرام دورهم بودیم مامانم هر چی قایم کرده بود میاورد میخوردیم
روزی که کربلا بودم دقیقا بغل ضریح ساعت ۷ خیلی قشنگ بود هعب
روزایی که کنارهمسرم خوشحال بودم کاش میشد فقط برای یه ساعت برگشت اون روزا
امم دلم برا روزایی که همه اعضای خونه باهمن خیلی تنگ میشه...
از باگ های بزرگ شدن بچه ها همینه فک کنم
برای 10 سال پیش دلم میخواد بیشتر لذت می‌بردم ولی در هرصورت الحمدالله
شب اربعین که همه برای نذری جمع بودیم خونه بابا بزرگ :)))
ی وایب محشری داشت که...
اقوام نزدیک از سه روز قبل می‌رفتیم اونجا و قبلشم برنامه ها بود...
خیلی خوب بود
برای روزایی ک بابا بزرگم بستنی زمستونی برام میخرید
من خودم دلم میخواد به روز های بیخیالی برگردم
روزایی که نمیدونستم پول درآوردن یعنی چی ،وام و قرض چیه
مسئولیت و به دوش کشیدن مشکلات یعنی چی
روزایی که اگه ناراحت بودم میتونستم استراحت کنم
نه الان که مجبورم با گریه و غم برم دنبال کارو زندگیم ......
۹سالگیم و پایین ترش از ۱۱سالگی زندگیم نابود شد
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
24 ثانیه پیش
24 ثانیه پیش
25 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
