رابطه م باهاش بده همیشه نکات منفی منو میگ ..حتی خواهرام کوچیکترمم حرفای مامانمو بهم میزنن.بماند بچگی چقد از دستش عذاب کشیدم ..فقط دعوا کتک ..الان وقتی حرفمون میشه سرش خیلی داد میزنم تند جواب میدم اما بعدش عذاب وجدان میگیرم ..نه اینکه دوسش داشته باشم اصلا ..فقط فک میکنم اتفاق بدی واسم میفته ..نمیدونم چیکار کنم گاهی میزنه سرم اصلا رابطمو باهاش قط کنم اصلا نمیتونم سرکوفتاشو تحمل کنم ..ازادی و ارامشی که خواهرام داشتن من اصلا نداشتم تو سن اونا ..هر بار به مامانم گفتم میگ چیکار کنم اون موقع شرایطم بد بود فشار رو تو بود 😔
مامانه دیگه....
عزیزم آدما به مرور زمان پخته میشن و مادر شما هم برای بچه های بعدی متوجه اشتباهاتش شده و تکرار نکرده؛ سعی کن گذشته رو فراموش کنی
مجردي يا متاهل؟
بیشتر بگواستاتر از کاراش
عزیزم.خیلی از مامانا خودشون مشکل دارن بعدشم بچه هم میارن مامان منو تو هم یکی ازونا
طفلک بچه های اول :(
همدردیم
سلام عزیزم
پیشنهاد میدم ارتباطت رو باهاش به حداقل برسونی.
اززدواج کردی یا مجردی
کمتر برو کمتر بشین کمتر هم صحبت شو درد دل نکن باهاش دوست منم شرایط شمارو داشت الان سالی دو بار میره خونه مادرش عید و ماه رمضون خیلی حالش بهتر شده مادرشم بهتر شده
تا قبل از اینکه تاپیک برنی بغض کرده بودم
با تاپیکت زدم زیر گریه.
با همه وجودم درکت میکنم بعضی وقتا آدم دلش میخاد حرفای دلشو فقط به مادرش بگه ولی امان از وقتی که مادر فکرش چیز دیگه ای باشه😢😢😢
من موقع نامزدی با مامانم خیلییی بد بود رابطمون همش دعوا میکردم پدر هم نداشتم یکی اروممون کنه همیشه میگفتم منو دوس نداره و فلان ولی بهترین عروسی و جهازو واسم گرف الانم ک عروسیم شده اونقده صمیمی شدیم اونقده باهم گرمیم ک بهش عشقم میگم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
12 ثانیه پیش
13 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
