آره عزیزم من دوسال نامزد هفت سال متاهلی از دخالت خانواده ها کارای شوهرم بچگی خودم همه چیم رو به همه میگفتم یه سره میرفتم خونه ی خانواده م پرستار آشپز خدمتکار معلم داداشام بودم،تا حامله شدم استراحت مطلق یه اتفاقاتی افتاد همه رو شناختم دیگه چسبیدم به زندگیم
الان آرامش دارم پسرم سه سالشه خداروشکر همه چی بهتر شده رابطه م با همسرم ترمیم شده رفیق شدیم
منتظرم پسرم بزرگترشه خودمم یه کاری شروع کنم از الآنم راضیم تو بیست و نه سالگی تا قبلاً